منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

بعد از مدتها

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ب.ظ

سلام

سلام به نسیم سایه و مینا.

شما سه نفر بنظرم تنها کسایی هستید که میخونید.

از حدود دوهفته پیش بشدت بی حوصله بودم،به شدت زور میزدم صبح رو به شب برسونم،سعی میکردم حالم رو خوب کنم اما موقتی بودن.

با بچه ها هم بد رفتاری میکردم.

یه روز داشتم کتاب حکایت دولت و فرزانگی رو میخوندم ،داشت در مورد رویا میگفت.دقیق یادم نمیاد.

اها میگفت باید شغلی رو داشته باشی که عاشقش باشی،چون اگر عاشق شغلت باشی کارکردنهای مداوم که لازمه پولدار شدنه اذیتت نمیکنه،کیف میکنی.

فکر کردم کدوم کاره که علاقه دارم.دیدم کاریه که در ارتباط با ادما باشم.ارتباط با ادما بهم انرژی و شوق میده.

من قبلا تو قرض الحسنه کار میکردم،با کلی ادم که میومدن برای وام.نمیدونید چقدر عشق میکردم .خوشحال میشدم جواب ادما رو بدم باهاشون حرف بزنم.کارشون رو راه بندازم.تو شرکت تو بخش فروش بودم.کانلا متوجه انرژی مثبتی که به طرف تزریق میکردم و البته از همون طرف مقابل میگرفتم میشدم.

اینها مربوط به ۲۳تا ۲۶ سالگی هستن.

خوب من فکر میکردم بعد از اینکه دخترم رفت مدرسه بخوام برم سرکار اما فکر میکنم تخصصی ندارم و باید برم دنبال تخصص بعد درامد.

فکر کردم چرا تو ریاضی که موفق نبودم ادامه ندم

بعد از اینکه خانم دکتر که قبلا براش کار میکردم رو دیدم،که چطور گاهی اصلا شبا نمیخوابه یا اگر بخوابه در حد دو سه ساعت،و اینکه چقدر عاشق کارشه

فکر کردم شاید بهتر باشه رشته ای رو بخونم که در ارتباط با مردم باشه.

ریاضی خوندن ،کاریه که فقط پشت درهای بسته صورت میگیره و من یا باید سمبل کنم و بپرم بیرون و زجر بکشم یا خودمو حبس کنم و زجر بکشم تا به موفقیت برسم.پس انگار راه من نیست.گرچه به ریاضی خوندن علاقه دارم،اما بطور مداوم حالمو خراب میکنه.

خانم دکتر دکترای صنایع داره و تو کارخونه ها و شرکت های نفتی،مشاور یا ...هست.

چیزیه که انگار با ادما ارتباط داره،حالا دقیقم نمیدونم چون یه بارم ویدئو فرستاد که تو اتاقش تو کارخونه در رو بسته و سرش بشدت شلوغه.یعنی دقیق نمیدونم ارتباطش چقدره با ادما.

چقدر حاشیه گفتم.

خلاصه داشتم کتابو میخوندم و همچنان که این فکرها از سرم میگذشت یه رویایی برای خودم بافتم با این مضمون که یکی دوسال اینده رو صرف زبان خوندن و درامدزایی از طریق پیج فروش پوشاک میکنم.

بعد که پیج به درامد رسید و بچه ها بزرگ شدن،درامد پیج رو میدم به یکی بیاد نظافت و پخت و پز کنه و منو از خانه داری نجات بدهگاخ که چقدر از تمیز کاری بدم میاد،از ظرف شستن،گاز پاک کردن،ریخت و پاشای بقیه رو جمع کردن.از اخریه بی نهایت نفرت دارم.

از خانه داری که رها شدم میرم دانشگاه و درسمو میخونم.

انقدر این فکر انرژی بهم تزریق کرد در حالیکه از قبلش از بی حوصلگی رمق نداشتم،به بچه ها گفتم بیاید ببرمتون بستنی بخرم و ببرمتون پارک.(میدونم بی احتیاطی میکنم اما تنها سوپاپ و راه تمدد اعصاب بچه ها و منه.یعنی حال هردومون خوب میشه .بیشتر وقتایی میرم اولا دخترم گیر داده که بریم و خودمم حالم بده و حوصله بچه ها رو ندارم.میبرم که بازی کنن و منم یه ساعت تو حال خودم باشم.)

خوب اینا همش وصف العیشه،همه پولها دست همسر هست و بهم حتی اون سرمایه اولیه رو نمیده که مت بخوام پیج بزنم و خیال پلوم رو هم بزنم.😄😄

منم نمیدونم چرا هربار میگه صبر کن بیشتر صبر میکنم انگار میترسمم.چون حمایتمم نمیکنه و کلا مخالفه.

خوب بی حوصلگی ادامه داشت،به این صورت که گاهی بود و گاهی نبود اما بصورت پیش زمینه بود.

یه روز رفتم خونه جاریم.بهش گفتم امروز اومدم که بهت سر بزنم.

تصمیم گرفتم باهاش صادقانه رفتار کنم تا بتونم رابطه رو درست کنم.

حالم بد شد خونشون.ادمی نیست که به رابطه صادقانه جواب بده،یه اخلاقایی برپایه دروغ و پز دادن و خودبرترنشون دادن داره که احساس میکنم از بچگیش میاره  و کاملا تثبیت شده و تو همه خانوادش این اخلاق هست.مخصوصا اون خواهرش که خیلی دنباله روش هست.

حالم بد شد چون مدلش اینجوریه که از چیزای بد خودش تعریف کنه که من زورم میگیره و اعصابم خورد میشه انقدر شر و ور میبافه و چیزهای بد دیگران رو رک بهش بگه که اینم عصبیم میکنه.

البته میدونم من باید اونقدر قوی باشم که به خودم نگیرم اما خوب نشد.انرژی خوب اول صبحم،رفت.همون ساعت ۱۱ ۱۲ ته کشیده بود و دلم میخواست از خونشون فرار کنم.

اومدم خونه با انرژی صفر.چند روز پشت سرهم بی حوصله بودم انقدری که انگار شیره جونم رو کشیده باشن و هیچ انگیزه ای نداشته باشن.

با خودم میگفتم برم خونه مامانم،بعد میگفتم نه باید تو تنهایی حالتو خوب کنی و ولش کن و ...نمیدونم چرا برای خونه مامانم رفتن بصورت ناخوادگاه مقاومت میکنم.

بعد به خودم گفتم خوب الان که نشدی اون ادم مستقله ، از،شرایط و موقعیت استفاده کن و برو خونه مامان.شاید این حال گند دست از سرم برداشت.

بچه ها من الان خونه مامانم هستم.۶ روزه.از بی حوصلگیم نگم براتون که بیشتر شد اما کمتر نشد.

زور میزنم حالمو خوب کنم اما از این زور زدنه هم خسته ام.رابطه ام با پدرمادرم عالیه.

اما خودم حتی حوصله خندیدن هم ندارم.رفتم شلوار بخرم انقدر که حوصله نداشتم پرو کنم برگشتم.

نسیم،سایه،مینا ،من خسته ام از این زور زدن برای حال خوب.از این زور زدن برای شادی،

خسته ام از این بی حوصلگی مزخرف،از اینستاگردی حال بهم زن برای فرار از بی حوصلگی.

 

گاهی یاد حرف سایه میفتم که میگفت عجله نکن بذار اروم رد بشه.

اما سایه من تنها نیستم.این دوتا بچه اگر حالم خراب باشه،بیشتر اذیت میکنن.حال اونا هم خراب میشه و بیشتر بهونه میارن و اذیتم میکنن ،باز حال بدم بدتر میشه،سرشون داد میزنم،شاید هم بزنم‌.بشدت گاهی دلم میخواد بزنمشون.

داد میزنم حالشون بدتر میشه،حال بدشون رو به من میدن.تو یه لوپ حال خراب کن میفتیم .من نمیتونم بپذیرم و اروم اروم رد کنم.

این‌چند روز فهمیدم که دیگه چندان عجله نکنم که از شهر همسر بیایم بیرون.اسمون همه جا یک رنگه.وقتی حوصله ندارم حتی حوصله جمع خواهرها و خواهرزاده ها رو هم ندارم.بهونه نکنم که اونجا دوست و همصحبت ندارم .

این چند روز دارم به دکتر روانپزشک فکر میکنم.نمیدونم برم یا نه

 

 

 

 

 

 

  • زهره ی روان

نظرات (۸)

دکتر اگر بخوای بری باید حواست باشه پیگیری کنی اینطوری نیست دو جلسه بری جلسه سوم بگی ولش کن حوصله اینم ندارم دو ماه دارو بخوری بعد سر خود ولش کنی نمیشه 

اما ممکنه داروهای ابتدایی روانپزشکی بهت کمک کنه یه کم انرژی بهت تزریق بشه و بتونی خودت رو جمع و جور کنی ولی حداقل شیش ماه باید ادامه بدی و بعد هم زیر نظر خود پزشک قطعش کنی 

 

ولی من می فهمم چی میگی 

و می دونم هیچ چیزی زوری به دست نمیاد بدتر ازت فرار می کنه ... به زور خوشحال بودن ... زور زدن برای آروم شدن و اینها بدتر حال آدم رو خراب می کنه 

آدم باید حال بد خودش رو در آغوش بگیره و خودش رو با حال بد خودش بپذیره و دوست داشته باشه و به خودش رسیدگی کنه حال خوب یواش یواش خودش میاد 

اما به زور نمیشه هیچی رو به کسی تزریق کرد و به زور نمیشه چیزی رو به دست آورد.

پاسخ:
نمیدونم لازمه یا نه.
با توجه به اینکه تو شهرمون نیست و من چندان هم دلم نمیخواد همسرم بفهمه,فکر میکنم وقتایی که عصبیی بشه یا عصبیش کنم بهم سرکوفت بزنه دیوونه ای،
نمیدونم.اگر فکر کنم واجبه حتما ادامه میدم اما چون نمیدونم و مطمئن نیستم احتمال داره وسط راه ول کنم.
نسیم بخاطر بچه ها نمیتونم.گفتم،حال بد من،اونا رو زخمی میکنه و به جونم میندازه

من بهت توصیه میکنم پیش ی روان پزشک و بعد هم روان شناس خوب بری. روان پزشک برای دارو. و روان شناس و مشاور برای کمک کردن به حالت. نه یک جلسه و دو جلسه، چند ماه مداوم پشت سر هم. ارزشش داره، هزینه ش زیاد میشه ولی می ارزه. اراده میخواد.

وگرنه تنهایی از پس این همه حال بد برنمیای و روز به روز بدتر بی انگیزه تر میشی.

پاسخ:
اینطور که نسیم میگه،خیلی شرایطش به من نمیخوره،فکر کنم نتونم تا اخر ادامه بدم و ول کنم وسط کار

یکی از شیوه های درمانی موفق برای بی حوصلگی و افسردگی تو دنیا اینه که مراجع رو مکلف می کنن تا روزی حداقل یک بار به حداقل یک نفر کمک کنه 

و باید شب به شب یادداشت کنه و هفته بعد با خودش ببره که در روز چطوری به یه نفر کمک کرده 

می تونه کمک مالی باشه کمک عاطفی باشه کمک کاری باشه فرقی نمی کنه حتی می تونه کمک به بچه ات باشه برای اینکه از پس یه کاری بر بیاد و حس خوشایند پیدا کنه می تونه گذاشتن یه کامنت کمک کننده به یکی باشه حتی... یه چیزی که هم حال خودت خوب بشه هم حس خوشایندی به دیگری منتقل کنه می تونه به خودت هم باشه مثلا یه مطلب خوب خوندم به عمد برای کمک به خودم این کار رو کردم و حال خودم رو خوب کردم 

میخوای خودت رو مکلف کنی و شب به شب به من گزارش بدی؟

من می تونم کنارت باشم برای این کار 

اما باید تا شیش ماه انجام بدی میشه تا اواخر تابستون 

 

 

 

پاسخ:
من برای بقیه کار خوب انجام میدم،هم بقیه هم بچه ها،همین چند روز پیش مادرشوهرم ازم کلی تشکر کرد که شرایط دکتر رفتن رو براش جور کردم.برای مادرم خونه تکونی کردم.بچه ها هم همینطور.فکر میکنم اونی که باید براش یه کاری انجام بدم خودمم.
فکر میکنم فکر خوبیه،فقط اجازه بده برم خونه و بیفتم رو روال.
لطفا اگر برای کار خوب برای خودم پیشنهاد داری بهم بگو.تا شش ماه قطعا کم میارم

بهش فکر میکنم 

و بهت پیشنهاد می دم

پاسخ:
ممنون نسیم.ممنون که انقدر هوامو داری و عاشقانه،مهر میورزی

اینجا سوالام رو بپرسم یا تو واتس آپ؟

برنامه غذایی روزانه ات چطوریه؟ بشقاب غذات از چه چیزهایی تشکیل شده؟

صبحانه معمولا چی میخوری؟ 

ناهار و شام چی؟ 

چند بار برنج در هفته چند بار نون ؟

میزان سبزیجاتی که استفاده می کنی چقدره؟ 

در روز چند سهم میوه میخوری؟ هر میوه یه سهم به حساب میاد

چقدر از بشقاب ناهارت رو سبزیجات تشکیل می دن؟

برنامه ریزیت برای غذا چی هست؟ 

 

اول از جسم شروع می کنیم... به اینا جواب بده تا یه برنامه غذایی خوب پیدا کنی 

اگر اینجا دوست نداری جواب بدی تو واتس آپ جواب بده  

پاسخ:
سعی میکنم برنامه غذاییم سالم باشه.صبحانه تقریبا همیشه پنیر میخورم یا با گردو اگر نباشه خالی،شاید هفته ای یه بار تخم مرغ،مربا و عسل و کره دوست ندارم.حتی کره محلی هم دوست ندارم.ناهارم سعی میکنم حتما اهن توش باشه،یعنی هفته ای حتما دوبار مرغ و یه بار گوشت باشه،درکنار غذاها تا یک ماه قبل حتما سالاد شیرازی بود،تازگیا چندان علاقه ندارم،الان بدون سالاد،یا کاهو یا ترشی .هفته ای تقریبا پنج شش روز برنج میخورم،به برنج محلی علاقه ندارم و بجز دمپخت که با برنج محلی درست میکنم،بقیه روزها که ابکش میکنم دانه بلنده.سبزی امسال خیلی کم خوردم،یادم میره بخورم.یادم میره بخرم،علاقه چندانی هم ندارم.میوه در روز یک دو تا سه تا میخورمگفقط بخاطر نیاز بدن.هشتاد درصد مواقع علاقه و میل ندارم.لبنیات کم مصرف میکنم.کنار غذا ماست نمیخورم،بخاطر اینکه اهن غذا از بین نره،شیر هم کم میخورم.باوجودیکه همیشه نگرانم که چرا مصرف لبنیاتم رو درستش نمیکنم.قرص ویتامین دی رو دوماه یکبار میخورم.
امسال تو باغچمون تربچه و شاهی کاشتیم.شاهی سبز نشد اما باغچه پر تربچه شد،همه همسایه ها میومدن میبردن اما من نمیخوردم.با وجودیکه تربچه دوست دارم.نمیدونم چرا فید اون دوست داشتن رو میزدم،اهمیت نمیدادم که دوست دارم،حالشو ندارم،نمیدونم.مادرم همیشه ما رو از شکمو بودن منع کرده،بشدت بدمون میاد از این اخلاق که فقط دور شکم باشی
مشکل بزرگ من با غذا اینه که حوصله غذا خوردن ندارم.امکان داره غذایی باشه که بشدت عاشقشم اما اگر حوصله نداشته باشم و تنبلیم بیاد،قید خوردن رو میزنم.یعنی ترجیح میدم از علاقم بگذرم چون حوصله ندارم.گاهی شده خواهرام هی اصرار میکنن بخور بخور،میگم گرسنمه اما حوصله ندارم غذا بخورم.
فکر میکنی لازمه چکاب بدم،خودم فکر نمیکنم اما اگر تو فکر میکنی غذام مناسب نیست،تا نرفتم خونمون چکاب رو انجام بدم که اونجا یه چکاب برا خودش یه شق القمره،انقدر که دکتر نیست و ازمایشگله نیست،دوتا بچه و همسری که هیچوقت نیست

اگر بتونی یه دکتر داخلی خوب پیدا کنی که برات چکاپ کامل بنویسه و خودش هم بررسی کنه خیلی خوبه 

قبل از هر کاری خوبه که چکاپ بشی 

ولی منظور من از اون کامنت این بود که یه سر و سامونی به برنامه ی غذاییت بدی و غذا درست بخوری .. با علاقه و میل و از همه ی مواد مغذی 

اگر به برنج محلی علاقه نداری بهتره اصلا برنج نخوری تا اینکه برنج های خارجی سم دار بخوری 

وضعیت سبزیجات باید تو رنامه غذاییت درست بشه 

منظور من سبزی خوردن نیست 

کلم و کاهو و خیار و گوجه و کرفس و فلفل دلمه و لوبیا سبز و بادمجون و کدو و هویج و سیب زمینی هم هست . 

پخته هم منظورم نیست که بدت بیاد گریل شده یا تو خورشت یا حتی به صورت شور با سرکه کم و آب نمک بیشتر هرطور که میلت میکشه 

حس می کنم تو بدنت تجمع سم داری ... 

و خوبه پاکسازی بشه با آب فراوون میوهء زیاد و سبزیجات 

پاسخ:
تقریبا اصلا اب نمیخورم،تا همین یکماه قبل ،چندین روز پشت سر هم اب نمیخوردم،یه بار تو پیج مینا نمیدونم چی نوشته بودی ولی مفهومش این بود که خوردن اب از نشانه های خودوستیه،از اون به بعد سعی میکنم اب بخورم،حالا هر روز نه،ولی یه روز درمیون حتما،دقیقا نمیدونم.سبزیجاتم جز سالاد نه،راستش بچه ها و همسر نه کدو میخورن نه لوبیا نه بادمجون نه کرفس نه فلفل دلمه،هر وقت خورشت بادجون یا بامیه پختم نخوردم سیب زمینی هم علاقه ندارم.
سعیی میکنم فردا برم چکاب،اگر تا اخر هفته جواب ازمایشو بدن میرم
فردا میرم دکتر
راستی اگر یه زوز برنج نخورم هونروز خیلی احساس گرسنگی میکنم.امکان نداره بتونم بدون برنج سر کنم.
رلطفا درمورد اون سمه توضیح بده.چجوری بوجود میاد،و باعث چی میشه

دو سوم بدن ما از آب تشکیل شده و خون با آب تصفیه میشه 

آب بدن تو از چی تامین میشه که بتونه خون بدنت رو تصفیه و پاکسازی کنه و سلول های بدنت عملکرد درستشون رو که از طریق آب انجام میدن انجام بدن؟

بالاخره یا باید آب بخوری یا میوه جات 

چای که خودش آب بیشتری از بدن دفع می کنه و باعث کم آبیه 

روزی چندتا لیوان مایعات میرسونی به بدنت که خونت پاک بشه ؟ 

 

خون که تصفیه نشه املاح توش میمونه و باعث کرختی بدن و عصبانیت میشه ... بدن همه اش خسته است ... آدم همش بی حوصله است .

غذا بهش مزه نمی ده ، 

منظورم از سم عفونت نیست منظورم تجمع املاحی تو بدنه که قرار بوده توسط آب و مایعات از بدن دفع بشه 

هندونه دوست نداری؟ میوه های آب دار خیلی خوبن 

پاسخ:
مساله اصلا دوست داشتن نیست،مساله حوصله نداشتنه،من هندونه هلو دوست دادم اما باور میکنی وقتی میخریم من نفر اخرم که شاید بخورم.
تو این مایه ها که انگار باید مجبور بشم بخورم وگرنه نخوردن رو ترجیح میدم.
سعی میکنم اب بخورم.چایی صبح و شب میخورم.تازگیا روزی یکی دو لیوان نسکافه.تقریبا روزی یه لیوان ابم میخورم.
کاهو دوست دارم اما نمیخورم.ترجیحم اینه زودتر قال قضیه ناهار و شام رو بکنم.این برا موقعهاییه که تنهام که اکثرا یا نصف موارد تنهام.
باید سعی کنم اب بخورم.در همین راستا یه کوزه سفالی خریدم که بذارم رو میز و اب دم دست تر باشه.
من تقریبا همه علائمی که گفتی رو دارم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی