منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

دوباره دعوا

شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۴ ق.ظ

دیروز به همسرم گفتم یه مرغ بگیره تا برای بچه ها کباب کنم،نرفت،گفت سرم شلوغه،گفتم یک ربع کاره مگه چقد طول میکشه.

پسرم برای شام برنج خالی خورد،مرغشو نخورد،دلش کباب میخواست.گفتم برای ناهار فردا حتما برات درست میکنم.

امروز صبح به همسرم گفتم برو یه مرغ بگیر،گفت نمیتونم،خودت بگیر،بعدم ادامه داد مگه چکار میکنی،یعنی مراقبت از دوتا بچه انقدررر سخته،

گفتم تو که میگی صورتت همیشه خسته هست،لابد یه کاری میکنم که خسته ام،میگه نمیدونم،حتما سرت تو گوشیته خسته میشی🙄🙄🙄

پس زنای مردم چکار میکنند.

گفتم انقدر کار میکنم،یه نفر باشه قدر بدونه هم خوبه،

نمیدونم چی گفت در ادامه همون پس زنای مردم چکار میکنن،گفتم والا زنای مردم،کاراشون رو شوهراشون میکنن تازه نازشونم میکشن،

میگه من کار به باقی مردم ندارم فقط مادرمو میبینم.

یعنی لحظه لحظه با این حرفهای چرندش منو بیشتر عصبانی میکرد و به مرز از کوره در رفتن میبرد.

میگم مادرت دوتا بچه کوچیک داره که روزی چند بار ببره باسنشون رو بشوره،

میگه  چهارتا داره تا همین پانزده بیشت سال پیش میکرد،بچه کوچیکشون ۲۵ ساله هست،شر و ور میبافه که بازنده نباشه

میگم اون زمونه فرق میکنه،اونموقع که مامان تو فقط چهارتا باسن میشست مامان من ۶ تا بچه داشت،کار خونه داشت،درامد هم داشت،میگه اره دیگه همون زنا،کی بابات اومد یه چایی دم کرد برا خودش ،همیشه بلند صدا میزنه فلانیییئ بیا چایی دم کن،

من دیگه اصلا افسار از دستم دراومده بود،به جای بیخودی رسیده بودیم،داد زدم بسه دیگه بسه دیگه،

یکم تازه با غضب نگاهم میکنه،احتمالا تو همون فاز مردای قدیم بوده،منم بلند شدم رفتم تو اتاق،داشتیم صبحانه میخوردیم،

بعد میگه تازگیا یه قهر کردنم یاد گرفته.

الان گریم میگیره،اشکام دارن سرازیر میشن که چی دلم میخواد و زندگی واقعیم چطوره،یه ذره توجه و ناز کشیدن توش نیست،

بهم میگید مسئولیت قبول کن،خوب من الان از همه زنهای شهر اینا بیشتر کار میکنم قدر میدونه؟

مسیولیت چی رو قبول کنم،بازم خودمو بندازم زیر کار تا اون بیشتر حس مردسالاری بهش دست بدی،سری بعد بنظرم متو با مادربزرگش مقایسه کنه،

راهش اینه که کار رو یا خودم انجام بدم یا بیخیال شم؟

پس اون چی،پس اینجوری هرروز من بیشتر کارها رو انجام میدم و اونم فکر میکنه فقط وظیفمه،

کاش بهم گفته بودم کی مادرت میره دم مرغ فروشی،کی هر وقت بابات لنگ باشه مادرت از فامیلش براش پول قرض میکنه،

ماشینش خراب شده بود از جایی که تیور هم نمیکردن،رفتم ۲۰ ملیون وام گرفتم،چشمای همشون گرد شده بود که چطور تونستم،من همه رو میتونم مجاب کنم جز همسر خودم رو انگار.

بعد مادرش به زور دست چپ و راست رو تشخیص میده،یه شوت به تمام معناست،تمام اظهار نظرهاش باعث یه شاخ روی سرت میشه،تازه باباش از سر کار میاد لباساشد خودش میشوره،

نمادرش برای بچه هاش زیادی فداکاره و میخواد من برای اون،مثل مادرش برلی بچه هاش باشم.

انقدر عصبانیم،دلم میخواد بیاد نازمو بکشه،دلم میخواد همه حرفهامو بهش بزنم اما دتم نمیخواد بهش زنگ بزنم،حتما الان میگه وقت ندارم،

همه پولی که داره باهاش کار میکنه رو من از خواهر برادرم براش قرض گرفتم کاش یه ذره قدر بدونه 

وقتی میگید تو ۱۰۰ درصو مسئولی یاد اون اسبه تو قلعه حیوانات میفتم

  • زهره ی روان

نظرات (۱۳)

کارهایی که از صبح تا شب انجام میدی رو اینجا لیست می کنی برامون لطفا؟ 

می خوام ببینم کارهایی که من می کنم کمتر از تو هست یا بیشتر؟ 

 

چون می دونی همسر من از لحاظ جثه ای هم اندازه خودم هست  و یکی دو کیلو وزنش از من کمتره و زور بازویی نداره و ما کارهای مردونه خونمون رو همیشه یا با هم انجام میدیم یا از یکی کمک می گیریم 

خریدها رو هم همیشه خودم انجام میدم اتفاقا پنجشنبه صبح هومان هوس فسنجون کرد مرغ نداشتم رب و کره بادوم زمینی رو بار گذاشتم لباسش رو پوشوندم دوتایی با هم کیف کنان رفتیم مرغ خریدیم اومدیم فسنجون درست کردم و با هم کیف کردیم تو مسیر سبزی خوردن هم خریدیم و اومدم سریع پاک کردم تا به ناهار برسونم همسرم ختی متوجه نشد که ما مرغ نداشتیم و تو کیف کردن ما برای مرغ خریدن شریک نبود فقط اومد نشست فسنجون رو با سیزی خوردن تازه خورد و کیف کرد. 

پاسخ:
لیست بدم که چی بشه،که منو با خودت مقایسه کنی،مگه نمیگی مقایسه نکن.
کار من اسم نداره،اونا میریزن من جمع میکنن،بهونه میگیرن یا دعوا میکنن،باقی کارام همونه که بقیه میکنن.
هومان رو با دل ارا مقایسه میکنی ،من بخوام برم بیرون دوتا بچه اویزونم هستن که یکیش دائم بغلمه و همش اینو میخواد اونو میخواد،پسرمم همینطور ولی باز عاقلتره و تنهایی باهاش رفتن سخت نیست،خوبم هست.
بخوام بذارم پیش مادرشوهرم هم دردسرهای خودشو داره،طول میکشه،راحت نیستم دو دقیقه بپرم بیام،دوساعت طول میکشه،
اونوقت همسرم با ماشین تو یه ربع میتونه بخره بیاره،باماشین کمتر از ده دقیقه طول میکشه

البته که لیستت رو برای خودم نمی خوام چون مطمئنم کار من از تو خیلی بیشتره فقط میخوام لیست بدی تا برای خودت روشن بشه چه کارهایی داری می کنی ؟ کدوم کارها واجب ترن کدوم کارها رو میشه چندتا یکی کرد؟ کدوم کارها رو از روی علاقه انجام میدی و کدوم کارها رو زا روی زور و اجبار 

لیست بده برای خودت تا بفهمی حالا خیلی هم کار خفنی نمی کنی که این همه بابتش خسته میشی و این همه به رخ شوهرت میکشی و این همه خودت رو باهاشون زخمی می کنی 

یعنی چی هومان رو با دل آرا مقایسه می کنم چه ربطی داره؟ هومان اندازه دل آرا بود هم باز من دستش رو می گرفتم می بردم و صد ساعت طول می کشید هر کاری که داشتم طوری که که مجبور شدم از ماشین استقاده کنم و البته الان باز هم سعی می کنم خیلی کارها رو پیاده انجام بدم چون از رانندگی خوشم نمیاد

 

یه بار هومان گفت من خسته شدم همش مشق همش آنلاین اصلا وقت بیکاری ندارم  گفتم بیا لیست درست کنیم ببینیم چقدر تو در روز آنلاینی و مشق می نویسی وقتی لیت رو دید و ساعتهای بیکاری و بازی و کارتون رو دید کلا حالش خوب شد 

فهمید اونقدر هم که فکر میکرده مشغول درس و مشق آنلاین نبوده 

 

زهره داری می زنی تو جاده خاکی ها 

اگر واقعا میخوای زندگیت رو درست کنی توجه کن به حرف ها و بهشون فکر کن 

جبهه می گیری که چی بشه 

خب اگر داری درست می گی و درست زندگی می کنی حق با تو هست و بقیه رو سر تو هستن پس چرا به همون روال ادامه نمی دی 

هیچ کس نه میاد به جای تو کارهای خونه ات رو بکنه و هیچ کس هم به جای تو هیچ کاری برای تو نمی کنه 

اگر هم نیاز نداری حرفهای درست بشنوی که خب کامنت دونیت رو ببند 

اومدی اینجا چهار تا کلمه حرف بشنوی یا میخوای خودت رو ثابت کنی و هی با دلیل و مدارک الکی بخودی ثابت کنی تو درستی بقیه غلطن ؟

پاسخ:
من لیست ندارم،نمیتونم لیست بدم،چون کارهام اسم ندارم،ایچکدومم با علاقه نیست،من از خونه داری خوشم نمیاد،متنفرم از کار خونه،همه رو مجبوری انجام میدم،اعصابم دعوای بچه ها رو نمیکشه،بهونه کیری هاشون رو.
من وسیله ها رو میبرم میذارم سر جاش دوباره میارن،،،نمیدونم چکار میکنم،تازه باید دنبال پیجهای عمده فروش هم باشم وقت نمیکنم،دوره زبان خریدم یک ماهه،وقت نکردم.
نمیدونم،تو اینستا نمیدونم چقدر هستم،
من دیروز همه کارها رو کردم،امروز کار زیادی نداشتم،فقط رفتم مرغ گرفتم و پسرم کباب کرد با کمک من،یه بشقاب میوه دادم بچه ها.
امروز روز نرمال نبود،غمگین بودم و الان هم دلم گریه میخواد.
دوساعت نشستم یه پیام بلند بالا برلی همسرم نوشتم که منو با مادرت مقایسه میکنی چون میبینی اگر با خواهرت یا عروسای هم دوره خودم نقایسه کنی،ضرر میکنی به نفعت نیست مقایسه کردن.
بهش گفتم حالا که داری مقایسه میکنی اقلا درست مقایسه کن،خریدلی مامانتو بابات انجام میده،بابات از سر کار میاد لباس کارشو خودش میشوره یا کدوم کار اداری رو مامانت انجام میده،
بهش گفتم تو که منو با مامانت مقایسه میکنی ،مادرت میگه تا همین ده سال پیش مادربزرگت غذا درست میکرد و شما هم باهاش میرفتید،یه کاسه هم مامانت نمیبرد،الان که من هم کاسه بشقاب میبرم هم خوردنی،چرا یه بار به خواهرت یا زن داداشت یا مادرت نگفتی زهره وسیله برده شما بشوریدش،اوردی ریختی دم در هال،خودتم رفتی،بچه خواهرتو مامان بابات نگه میداره،بچه جاری رو هم شوهرش اونا استراحت میکنن اونوقت ظرفا رو هم باید بشورم.
البته اتقدر شور نبود این اخری،یکم شورس کردم.
بهش گفتم اگر قرار به مقایسه باشه منم دلم میخواست تو هم مثل برادرت یا این بازیگرای فیلمای خارجی،همراه و همدل همسرت باشی،اگاه به احوال همسرت نه بی توجه بهش.
اما کاش این مقایسه با برادرش رو نگفته بودم.
  • بلاگر کبیر ^_^
  • زهره من فکر میکنم تو رفتی پایین و موندی اونجا. 

    مساله اینه بالا اومدن مسئولیت داره و پذیرفتن مسئولیت جدید ترس داره و آدمها معمولا خیلی زور میزنن به جای بالا اومدن امن بمونن،در نتیجه هی عذاب میکشن.

    من یه زمانی این رو زندگی کردم. کار من کار اون. سهم من سهم اون. 

    خیلی اولش هضمش سخته اینهایی که سایه و نسیم قبلا بهت گفتن و من تکرارش نمیکنم ، اما اگه درکش بکنی انقدر حالت بهتر میشه که فقط خدا میدونه.

    تو بیا و وکیل کارهای شوهرت نشو. اینکه من چه کار بکنم اون در ازاش یا به مساواتش چه کار بکنه. تو بیا فقط تمرکز کن به کارهای خودت.

    بعد از این قالب مسخره ی جنسیتی کار مخصوص زن کار مخصوص مرد خارج شو. هیچ افتخاری نداره که مادرت نرفته تا حالا دم مرغ فروشی. هیچی نمیشه تو اگه مرغ بخری و هیچ کجا نوشنه نشده حتما باید شوهرت میرفت مرغ بخره.

    من نمیگم بیا خودت رو بکش و همه ی کارها رو تنها بکن. اما میگم اگه فقط در نظر بگیری کاری باید انجام شه و شوهرت انجام نمیده فعلا و تو انجام بدی این همیشگی نمیشه اگه اگه تو کارها رو از سر عشق و مهربانی انجام بدی. 

    اینو چند تا پست قبل میخواستم بهت بگم واقعا جون نداشتم اما الان بذار یه چیز بهت بگم. ببین زهره کاری رو با این تصور پشتش که دارم برای شوهرم میکنم نکن.یعنی تو حتی اینکه باسن دو تا بچه میشوری رو هم از شوهرت طلبکاری انگار. اگه فکر میکنی داری از خودت میگذری و نابود میشی یه کارهایی رو در قبال اون نکن. یه وقتی وام بگیر که پشتش نیتت کمک و عشق و مهر باشه.وگرنه بعدش همینا میشه که الان میگی.

     

    پاسخ:
    طلبکار نیستم اما از اینکه قدرم رو نمیدونه،کار ادمورو بی اهمیت میکنه ،بدم نیاد ناراحت میشم و باقی مسائل.بنظرم باید یه پست بنویسم از مقاومتم در مقابل پذیرش حرفهای شما

    خب پس معلومه در جواب سوال شوهرت که گفت مگه چه کار می کنی که خسته ای هم مثل سوال من جوابی نداشتی برای همین عصبانی شدی

    کاری که اسم نداره کار نیست چرخیدن دور خود و وقت تلف کردنه همسرت حق داره چیزی نبینه چون اصلا چیزی نیست خودت هم حتی نمی تونی ببینی و اسم بذاری و لیست کنی 

    با این چیزی که تو برای شوهرت نوشتی خب من دیگه صحبت دیگه ای هم ندارم بعد از این همه کامنت و حرف و چک و چونه نتیجه بشه یک پیام بلند بالای خاله زنکی بی محتوا برای شوهر 

     

    حالا فعلا برو برای خودت دلسوزی کن و گریه کن و درخواست محبت و احترام و توجه زوری از دیگران بکن هر وقت احساس کردی آماده هستی تغییراتی ایجاد کنی و کاری غیر از عجز و لابه کردن بلدی انجام بدی و حاضری برای تغییر زندگیت یه تکونی به خودت بدی بیا اعلام کن تا دوباره حرف بزنیم 

     

    پاسخ:
    حتمایه کاری میکنم که خسته ام،من کارتن میذارم دم در،پسزم میاره تو میبره و میریزه،اسکوتر رو میذارم تو اتاق،میاره میندازه وسط هال،تمام پشت های مبل رو درمیارن ،ماشین برقی رو میارن وسط هال،با همه عروسک ها،بازی کنن،کی باید جنع کنه،این بجز خوردن و ریختناشونه،وقت تلف کردن نیست،دوباره کاریه،واس همینه اسم نداره و نمیتونم لیست کنم،میرم حیاط یشورم دخترم میاد شلنگو میگیره میرم جارو بردارم میاد سراغ اون،میرم بیرون تا پر خاکستر کردن حیاطو.من از این ناراحت نشدم که چرا نمیره بخره گفتم خوب وقت نداره گرچه ربع ساعت کسیو نکشته،من از این ناراحتم که هی میگه مگه چکار میکنی یا منو با مامانش مقایسه میکنه،خوب نمیری دیگه این حرفات چین،دوتا بچه کوچیک داشتن از نظر تو وقت تلف کردنه؟گاهی واقعا خسته میشم،گاهی بی انرژی میشم از شلختگی خونمون و از پیش نرفتن کارها،
    دوتا بچه داشتن خودش گواهه که ادم کارش زیاده

    بارها گفتی دل آرا همش دلش می خواد غر بزنه 

    خب معلوم شد از کی یاد گرفته 

    خب پس همون که من گفتم دور خود چرخیدن و وقت تلف کردن و حرص خوردن و خسته شدن بیخودی 

    نه بچه ها هدف و بازی مشخصی دارن نه تو کار خاصی داری 

    فقط دارین تو دست و پای هم لول میخورین 

    زهره یه بار بهت گفته بودم تو به اندازه کافی خواهر و قوم شوهر و آشنا داری که بشینین دور هم با هم غر بزنین و دل به دل همدیگه بدین و سبزی پاک کنین 

    با من اگر حرف می زنی از این حرفهای صد من یه غاز نباشه اونا آدم خودش رو می خواد که ما نیستیم 

    اینجا باید اگر حرف می زنی بپرسی چطوری با دوتا بچه بریز بپاش هم حال خودم رو خوب کنم هم با بچه هام کیف کنم هم بچه هام پر بار و درست بزرگ بشن و وقتشون با بازیها و کارهای ارزشمند پر بشه 

     

    نه اینکه نسیم تو اگر می تونی من نمی تونم چون بچه تو هومانه بچه من دل آرا 

    فرنگیس اگر با دوتا بچه می تونه من نمی تونم چون اون تو آلمان زندگی می کنه من فلان 

     

    نه من اگر می تونم چون برای خودم و بچه ام و شوهرم و زندگیم ارزش قائلم و با چیزهای مفید پرش می کنم و رضایت قلبی دارم از اینکه بچه ام و خودم و زندگیم غنی هست 

     

    تو اگر نمی تونی چون انتخاب کردی بشینی غر بزنی فکر نکنی راه حل ها رو به کار نبری زحمت نکشی و یه قهرمان از بیرون بپره وسط زندگیت اجی مجی کنه یه دفعه همه چی درست شه 

    هر چی که الان داری و وضعیت زندگیت هرطور که هست نتیجه انتخاب ها و کار های خودته پس غرش رو به ما و شوهرت نزن 

    زنی با عملکرد تو زندگیش همینطوری هست که الان مال تو هست زندگی متفاوت عملکرد متفاوت می خواد تو اگر زندگی بهتری میخوای اول باید خودت آدم بهتری باشی مادر بهتر همسر بهتر زن بهتر 

    وگرنه این ورودی تو زندگی تو نتیجه اش همین خروجی هست غیر از این نمیشه اصلا 

     

     

    پاسخ:
    مگه بچه ها بجز بازی هدف دیگه ای دارن،مگه جز،بریز بپاشه،بازی هدفمند باشه برای بچه ها؟چطوری؟


  • بلاگر کبیر ^_^
  • ببین زهره من فکر میکنم تو در کنار کار کردن روی خودت باید یکی دو تا کتاب خوب تربیت کودک هم بخونی و یکی دو تا مشاوره ی خوب تربیتی هم بگیری.

    الان دقیقا یادم نیست اما فکر کنم گفتی یکی از بچه هات سه سال و نیمه است و یکی پنج و نیم.

    طبیعتا یه سری کار مربوط به خودشون رو حتی چند تا دونه ی انگشت شمار یا باید تنها انجام بدن یا باید توش مشارکت موثر داشته باشن.

     

    پاسخ:
    مینا میتونی کتابها رو بهم معرفی کنی،در زمینه تریت بچه ها

    تو دنبال جواب گرفتن نیستی چرا سوال می کنی؟

    تو دنبال تایید گرفتن برای کارهای اشتباه خودتی 

    راستش منم از صبح مثل شوهرت این سوال برام پیش اومده که تو مگه چه کار میکنی؟ و هیچ جواب درست و حسابی هم نگرفتم اصلا چه کار باید بکنی که بشه اسمش رو یه کار مفید برای خونه زندگی دونست؟

    نه وقتی  برای بازی کردن هدفمند برای بچه ها میذاری 

    نه تو کارهای خونه ازشون استفاده میکنی تا حوصلشون سر نره 

    نه بهشون نگاه و توجه می کنی 

    نه چیز خاصی داری بهشون اموزش می دی در راستای شکل گیری شخصیتشون 

    اینا می ریزن می رن تو سر و کله هم می زنن و دعوا می کنن تو هم از اون ور جمع می کنی میری دو تا داد هم سرشون می زنی

    الان نیاز به رشدشون ... مغز اسفنجیشون برای دریافت اطلاعات چطوری داره پر بار میشه 

    تا به حال چندتا کتاب باهاشون خوندی و ازشون خواستی با هم نمایش کتابه رو بازی کنن 

    چندتا بازی اشتراکی همراه هم براشون تدارک دیدی که ساعتی سرشون گرم بشه و از بازی کردن با هم لذت ببرن 

    روزی چند ساعت برای هر کدوم جدا گونه و چندساعت برای دوتاشون با هم وقت میذاری باهاشون صورت به صورت بازی می کنی و حرف می زنی و مهارت زندگی یادشون می دی؟ 

    برای یاد دادن مهارت درست زندگی کردن براشون چه کار میکنی؟

    ادعات هم گوش فلک رو کر میکنه خونه ای که دوتا بچه داره یعنی توش کار زیاده حتما یه کاری می کنم که خسته ام 

    نه تو کاری نمی کنی تو فقط داری وقتت رو به بطالت می گذرونی کار کردن آدم رو خسته نمی کنه کار کردن انرژی آدم رو صد برابر می کنه 

    از اون کارتنی که می بری میذاری دم در پسرت میاره داخل صدتا اسباب بازی میتونه بسازه پسرت اگر کمکش کنی 

    همون موقع که دخترت میاد تو دست و پای تو موقع شستن حیاط می تونه یاد بگیره چطور حیاط رو بشوره و خیلی هم حالش خوب باشه 

     

    تو اینا رو می دونی اما ترجیح می دی خودت رو به ندونستن بزنی 

     

    هومان از تو سن دلارا یاد گرفت هر شب باید تمام اسباب بازی هاش جمع بشن بدن تو کمد و کارتون و سبد گوشه اتاقش 

    هر شب بازی کی زودتر جمع می کنه داشتیم برای همین در طول روز آزاد بود هرچی می خواد بریزه خب باید بریزه وگرنه نمی تونه بازی کنه ولی شب به شب هم جمع می کنه اوایل خودم هر شب با هیجان باهاش همراهی می کردم و بدو بدو همه خونه رو مرتب می کردیم یواش،یواش،دیگه خودش یه تایمی از شب رو می دونه وقت جمع کردن اسباب بازیهاست

    چه دلیلی داره من همه وقتم رو به دوباره کاریه بیهوده بگذرونم ؟ عقل سالم چی میگه در این مورد ؟

  • سایه نوری
  • من الان اومدم و اونقدر کامنتهای مینا و نسیم عالی و کاملن که هیچی ندارم بهشون اضافه کنم.. (امیدوارم با تمام وجودت ببلعیشون)

    و خب یه چیزایی رو هم چون تجربه ی مادری ندارم، نمیگم جز اینکه با بچه هات کیف بساز زهره، اونا به خواست خودشون نیومدن تو این دنیا جانم!

    و ته حرفم همون کامنت آخرم تو پست خواب هستش+ تکرار این جمله ها:

    ۱ هیچ چیز دنیا زوری نیست..

    ۲ یا کاری رو نکن یا با تمام قلبت بکن.. 

  • بلاگر کبیر ^_^
  • زهره جانم سلام.

    حقیقتش من هر چی فکر کردم خودم درمورد بچه ها چی خوندم چیز خیلی خاص و خفنی به ذهنم نرسید. 

    ولی کتاب های به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن کتاب های خیلی خوبی هستن. من جلد اولش رو خوندم و جلد دومش خیلی به درد سن الان کوروش و ارتباطم باهاش نمیخوره.

    و کتاب چگونه فرزندانی خلاق داشته باشیم دکتر وین دایر کلا بهترین کتابیه که خوندم و اون خیلی بهم انعطاف و عشق یاد داد. 

    *همه چیز درست میشه. خودت رو زیر بیهودگی ها دفن نکن. بدون عجله و با آرامش دوباره برگرد به راه مستقیم. 

    ببین زهره من بهت گفتم پنج ساله دارم اینجوری زندگی میکنم که خودم رو بالا بکشم و گره های شخصیتی خودم و بعد گره های ارتباطی با همسرم رو باز کنم. ولی هنوز خیلی اوقات فلج میشم و فرو میرم.و دست و پا میزنم و بی قرار میشم. به محض اینکه یادم میاد دست و پا نزنم و آروم باشم تا دوباره نیروی ایستادن از درونم بگیرم دو تا اتفاق میفته. یکی اینکه به سرعت بیشتری میتونم برگردم جایی که باید باشم. دو اینکه وقتی برمیگردم قوی تر از قبلم هستم.

    اینو بهت گفتم که با همین احوال بد و کارهایی که در جهت بدتر شدنش میکنی یه لحظه ایست بدی و به این فکر کنی این راه صبوری لازم داره و عجله نداشته باشی برای رسیدن به جایگاه تفکری و آرامشی خاصی.و به این فکر کنی مدل این راه افتان و خیزان رفتنه. به شرط اینکه تو زمان افتادگی بدون تعصب و تسلیم ، پذیرای نوری که قراره قلبتو روشن کنه باشی. 

     

    پاسخ:
    چقدر قشنگ گفتی مینا جان،من عجله میکردم،دو درد داشتم یکی خود مشکل بود و دیگری ناراحتی از بابت اینکه چرا من این مشکل رو دارم،چرا اینجوری نمیشم،چرا اینکارو کردم و عجول بودم چون میخواستم کمتر به خودم بچه ها و همسرم اسیب برسونم.
    اون کتاب وین دایر رو تولیست کتابای نمایشگاه گذاشتم.
    ممنون از وقتی که میذاری،بودن تو،بودن یکی که مثل خودمه،در مسیره و داره تلاش میکنه خودشو بالا بکشه باعث میشه حس نکنم تنها هستم،فکر نکنم همه رسیدن مثل نسیم سایه فرنگیس و منم که تو رنج خودم دست و پا میزنم
  • بلاگر کبیر ^_^
  • کلا چرا فکر میکنی رسیدنی وجود داره ؟ هیچ رسیدنی نیست. نه نسیم رسیده نه سایه نه فرنگیس. نه من و تو

    اما همه در مسیری حرکت میکنیم که هر روزمونو بهتر از روز قبلش زندگی کنیم. هر کس با توجه به رنج هایی که کشیده و کارهایی که برای خودش کرده و ابزار کمک کننده ای که در اختیار داشته یک جایی از مسیره. ولی کلش همینه. همیشه یه مسیره و مقصد نداره. (به نظر من) و اینها همه در جهت این هستن که همه میخوایم خودمون رو به اصلمون و به منبعمون متصل تر و شبیه تر کنیم. چیزی که خیلی مهمه اینه به روزی برسی که خودت رو با همه ی کژی های خودت دوست بداری و هر کار در جهت اصلاح این زهره میکنی پشتش فقط عشق باشه و رنج اصیل. 

    از طرفی مینا راست میگه رسیدنی وجود نداره همه تو مسیر هستیم هر کدوم تو مسیر خودمون داریم می ریم و هی زمین میخوریم و بلند میشیم و پیش می ریم 

     

    اما منظور تو از رسیدن ممکنه به یک ثبات باشه راه رو پیدا کردن و بعد تو اون مسیر حالا بالا پایین شدن 

    اگر منظورت اینه مینا هم رسیده ... مینا هم چند وقتیه دیگه افتاده تو لاین درست زندگی و داره پیش میره فقط جاده خاکی اول مسیرش یه مقدار طولانی شده زیاد زخمی میشه و زیادی داره درد می کشه اما خودش رو رسونده به جاده اصلی زندگیش ولی با چنگ و دندون و تیکه پاره شدن رسید 

    تلاش دیگران برای رسیدن به خوشبختی یکی از اولین چیزهاییه که باید سعی کنی ببینی 

    پاسخ:
    رسیدن به جاییکه خودمو مقایسه نکنم،به خودم بچه ها و همسرم اسیب نزنم،اون استرسه بره،حسادت اذیتتم نکنه،

    می رسی عجله نکن 

    باورت نمیشه ولی یه روز صبح از خواب بیدار میشی و می بینی اینا چقدر کمرنگ شدن 

    و یه روزِ دیگه می بینی کلا دیگه نیستن 

     

    پس خیلی رو رفتنشون تمرکز نکن و اصرار نورز و چنگ ننداز بدتر میشن این خصلت ها رو ول کن و به مطالعه بپرداز 

    اینا از ضعف هستن به ندرت قوی و قوی تر میشی و اینا کوچیک و کوچیکتر 

    فقط مطالعه کن 

    پاسخ:
    🥰🥰🥰🥰
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی