منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

قبل از خواب

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۹ ب.ظ

بچه ها خوابیدن.

من سرم توی گوشی خودم،اونم همینطور

وقتی صدای نفس هاش رو شنیدم،یه غم گنده ریخته شد تو قلبم،

فقط غم نبود،یه مقدار ترس و اضطراب هم بود.

از بچگی از اینکه نفر اخر باشم که بخوابم میترسم،یعنی قبل از بقیه خوابم ببره خوبه اما اگر بدونم همه خوابن و من تنها موندم استرس میگیرم.

 

الان غم بی مهری رو هم دارم.

  • زهره ی روان

نظرات (۹)

  • بلاگر کبیر ^_^
  • عزیزم چرا غم بی مهری آخه ؟ 

    من اصلا نفهمیدم بعد از اون مکالمه خوب تو ماشین و حرفای همسرت و خوراکی خریدنش برات که تو ناراحت نباشی که از تمامش مهرش برداشت میشه ، چی شد تو انقدر احساس بد کردی یهو :(

    پاسخ:
    خوب اون برای همونموقع بود،ادم به مهر،دائما احتیاج داره،مینا باورت میشه یادم نمیاد همسرم کی منو بوسیده یا کی بغلم کرده،چرا احساسی نداره،چرا بروز نمیده،چرا مثل پیرزن پیرمردهای قدیم،باید از کارای هم حدس بزنیم همو دوست دادیم چیزی در ظاهر نباشه.
    اونروز یه چیز جدید دیدم.من از اینکه میبینم همسررم دختر خواهرش رو انقدر مشتاق میبوسه و بغل میکنه و براش وقت میذاره و توجه میکنه بهش،حسودیم میشه.
    حتی وقتی بچه های خودمم میبینم اگر در شرایط حساس مثل چند روز پیش باشم،ناراحت میشم.حس مظلوم واقع شدن و طفلونکی شدنم رو دارم.

    الان مشکلی با هم نداریم،کاملا عادی هستیم.باهم چای میخوریم،میگیم میخندیم،تو اتاق سنتور تمرین میکرد براش خوراکی بردم اما ته قلبم خالی از مهر و توجه و عشقه.
    من متوجه میشم که همسرم توی هر جمعی باشیم وقتی حرفی داره به من نگاه نیکنه و میگه،هر صحبتی،تعریف جدی شوخی،
    اما اینا برام کافی نیستن،من خود توجه و محبت رو میخوام نه مصداق هاش رو

    خب بعد از اینکه اون غم گنده ریخت تو دلت چه کار کردی؟ 

    اون لحظه برای خودت چه کار کردی؟ 

    پاسخ:
    هیچ کار،فقط اومدم اینجا نوشتم و بعدش رفتم اینستاا گردی.اونم پیج خبری

    تو هر رابطه ای سهم طرفین ۵۰ درصد هست 

    تو برای درست کردن و جاری کردن عشق و محبت تو ارتباطت با شوهرت سهم ۵۰ درصد خودت رو چطوری انجام میدی؟ 

    چه کار می کنی ؟ 

    برای ما میگی؟ 

    چیزی که خود توجه و محبت مستقیم باشه نه مصداقش 

    پاسخ:
    من اون نوازش  رو که گفتی انجام بده روزی ده دقیقه انجام نمیدم،معمولا خیلی کم.
    من خودمم بلد نیستم محبت کنم،محبت نمیکنم بعد یه جایی میرسه که دلم عشق میخواد و خوب انگار سرمایه گذاری نکردم که برداشت کنم.
    من محبت ظاهری بلد نیستم،یا حسش نیست یا خجالت میکشم.
    اما بازم هر وقت حسم بگه زنگ میزنم و میگم دوستش دارم،هر بار که از موفقیت هاش برام میگه بغلش میکنم و بهش میگم بهت افتخار میکنم و و و 
    اما باز هم همون بغل کردن هم یه جوراییه.
    نسیم من هیچوقت نه کسی نازمو کشیده نه ناز کردن بلدم نه ناز کشیدن نه خودمو لوس کردن،نه زنانگی و از این کارهایی که تو اینترنت و اینور اونور ،بعبارتی اصلا دلربایی بلد نیستم.
    من در ظاهر یه دختر منطقی و بسازم و زرنگ و اهل زندگی و عاقل.یه دختر با محبت نیستم،مهربون نیستم،بغل کنم بوس کنم ندارم،با بقیه اصلا با همسرم هم همینقدر که گفتم.یادم نمیاد همسرم کی منو بوسیده بجز بوسیدن های حین رابطه.
    یادم نمیاد کی بغلم کرده کی قربون صدقه ام رفته .فکر کنم هیچوقت خودمو لوس نکردم و اونم هیچوقت نازمو نکشیده.من دختر ظریف شکننده نیستم در ظاهر.
    همه اینا رو گفتم  که بگم من میدونم سهم من هم کمه،اما زوری نیست و من نمیتونم،محبتم نمیاد.
    فکر میکنی چرا همسرم در مورد کارش انقدرر مشتاقه با من حرف بزنه اما در بروز احساساتش اونم مشکل داره.اون اینه منه،چون من مغزم بهتر کار میکنه اما قلبم و احساساتم نه.در درون پر از حس خواستن هستم،پر از حس طلبیدن عشق و توجه اما در بیرون انگار احتیاجی ندارم.حالا تباشه هم انگار براش مهم نیست
  • سایه نوری
  • زهره جان من نوعی زمانی میتونم اعتراض کنم یا بگم رها میکنم دیگه نمیشه یا چنین جملاتی که قبلش اندازه ی توان خودم مسئولیت پذیر باشم، همینی که نسیم میگه .. 

    اما چیزی که هست من ۵۰، ۵۰ هم نمیکنم.. میگم من ۱۰۰ درصد مسئولم.. اونم ۱۰۰درصد.. حالا من چطور ۱۰۰ درصد خودم باشم؟ تو هم بهش فکر کن.. کاریم ندارم مثلا که اون ۱۰ درصدم نیست. ( البته که معمولا قدرت و اینکه من ۹۰ درصدم، اون رو هم به رشد میرسونه) 

     

    البته که پله پله.. من اگه الان صفرم یا ۱۰ یا ۲۰... یه دفعه نمی تونم ۶۰ ۷۰ ۹۰ کنم ها.. (البته که این عددها هم واسه فهممونه وگرنه آدم شروع که کرد، پا تو راه که گذاشت، راه، حل میکنه و راهنما میشه)

    اینجوری که هرکس ۱۰۰ درصد باهاشه، نه نصف،  انگار آزادترم و آزادتر میذارم و توقعم کم کمتر میشه.. اعمالم از وظیفه خارج و به عشق خالص میرسه.. و منتظر ۵۰ اون نمیشم چون کافیم.. و درگیر اون نکرد، من کردم هم نمیشم... توهم من خیلی کردم و ا‌ون نمیکنه هم نمی گیرم اینجوری.. و قوی و پیش رو و خلاق میشم واسه مسائلم. 

     

    راستش زهره جان قدرت در رابطه ساختنیه.. و وقتی قوی میشیم، خیلی چیزها خودبه خود حل میشن. گاهی تمرکزمون جای اشتباهیه. (جای اشتباه اکثرا جایی خارج ماست) .. توجه خارجی.. احترام خارجی.. میخواهم هایی که اصلا نمی دونیم چرا میخوایم و حتی بعد از گرفتنشون هم میگیم: همین بود؟ من که اینو نمی خواستم! میدونی چون لحظه رو بر باد دادیم و از درون پر نشدیم. چرا میخوایم توجه همسرهامون رو؟ چرا تو میخوای جانم؟ سوال و جوابهای خوب، راه گشا هستن.. 

     

    ما نمیتونیم بگیم بهم توجه نکرد؛ بهم بی احترامی کرد.. ما باید قابل توجه و قابل احترام باشیم.. چطوری؟ وقتی احترام و توجه رو خودمون به خودمون میدیم و برای داشتن توجه و احترام احدی حتی همسر نمی جنگیم.. 

     

    همسر تو، مهر رو میفهمه.. محبت قلبی رو داره؛ وگرنه به فرزندش و دختر برادرش هم نداشت.. 

    به نظرم یکی دیگه از چیزهایی که کار نمیکنه در دنیا، محبت خواهی و توجه خواهیه!  این که عقب بایستی سفت و سخت و محبت و توجهی  که به خودت نداری و ندادی رو،،،،،، از دیگری بخوای.

    زور نزن زهره جانم.. فقط ببین که چرا در بیرون خودت، چیزی رو میخوای.. خیلی از دلایلت گفتی؛ منم میدونمشون.. اما جوابت رو فرافکنی نکن روی شوهرت؛ چون این راحت ترینه و ماها دنبالشیم..

     

    شفا در چیز دیگر و کس دیگر شدن نیستهااا.. که یه روز صبح پاشیم ببینیم وای عقده هام نیستن. دیگه خوب شدم و فلان..

    ژنهامون، محیط هامون، عقده هامون، رنج هامون، مغزمون ... همه شون میتونن باشن، اما پذیرفته باشیمشون و عاشقشون باشیم و پذیراشون .. و بدونیم همه شون حرف دارند واسه مون در جهت زندگی اصیل و واقعی و رشد.. بعد ما همونیماا اما میگیم نو شدیم، یکی دیگه شدیم، روحمون نو شد، درمان شدیم..

     چون خودمون رو واسه خودمون باز کردیم، بعد پذیرفتیمش، بعد بهش نگاه کردیم و بعد رفتیم دیگه زندگی کردیم زهره؛ حتی به خوددوستی هم گیر ندادیم!! گیر نده به ویژگی هات، به اتفاقات.. نرمانه، آگاه شو. کاری رو پیدا کن که نه لزوما عشق و استعداد که شوقت رو بر میانگیزه و از اون ته ها بالا میکشه.. (لحظه + کاری شوقانه= حل شدنهای خودبه خود) ... 

    چندروز ولش کن اصلا خوددرمانی و .. زندگی کن.. بخور، بخند، رها شو، خلاق شو، کارهای کوچکی که تا دیروز نمیکردی بکن، چاییت رو یه طور جدید سرو کن.. یه طور تازه و جدید سلام کن به روی همسرت و بچه هات، هرصبح.. و به روری زندگی .. و همینی که هستی رو بزی و زندگی کن و بگو به ج ه ن م... 

     

    گاهی تمرکزهامون جای نادرستیه جانم.. 

    پاسخ:
    منم گاهی حس همین بود میاد سراغم.
    من قبلا هم گفتم همسرم رو مقصر نمیدونم،اون شکل ظرف من شده،من خودمم گاهی حوصله ندارم.خیلی وقتا حوصله ندارم.
    اینجوری نیست همه روزهام با عشق باشه یا در پی عشق.مخصوثا وقتی پیش خانواده خودمم،طلب عشق و توجه ندارم.یعنی اصلا یادم نمیفته زنگ بزنم حالشو بپرسم. اونم زنگ زدن در حین سرکار بودن رو مزاحمت میدونه.
    وقتی پیش خانوادمم،نیازی به توجهش ندارم معمولا.نه چون من سیرابم از توجه و عشق تو جمع خانوادم.
    چون یاد گرفتم توجه خواستن و محبت خواستن رو بفرستم ته قلبم و یه نقاب عاقل و منطقی بودن بزنم به صورتم و ماشین وار زندگی کنم.
    چرا در بیرون خودم چیزی رو میخوام؟
    مگه باید از کجا بخوام،مگه یک زن نباید از شوهرش توقع محبت داشته باشه .
    .نیاز به محبت و توجه دارم و فکر میکنم فقط همسرم میتونه بهم این عشق رو بده،غیر از این بود فکر میکنم هیچ داستان عاشقانه ای و رومئو و ژولیت و شیرین و فرهاد نبود.نه؟
    نمیشه که فقط از خودت بخوای عشق بهت بده، و بیخیال حتی همسر بشی.میشه؟
    من میخوام زندگی کنم اما رنج ها نمیذارن و فکر میکنم باید خوددرمانی کنم تا به هدف که همون بی گره و روان زندگی کردنه برسم


    زهره جان خیلی خیلی مهم بود که تو بفهمی اشکال کار کجاست ... الان فهمیدی.. حالا به کلام هم باز خوبه و امیدوارم واقعا باورش کنی چون تا وقتی ته دلت هنوز دلت نخواد به چیزی که میگی باور داشته باشی درست کردنش سخت میشه پس صادقانه احساست رو نگاه کن واقعا می دونی تو تمام رنجی که داری می کشی نقش خودت از همه پر رنگ تره؟ واقعا می دونی تنها کسی که می تونه شرایط رو تغییر بده خودت هستی ؟

    تو ارتباطات عاشقانه همون که پر از مهر و محبت و عشق مستقیم و غیر مستقیم هست زن پیش قدمه مرد ذاتش پاسخگو هست یعنی بهتر بلدن واکنش نشون بدن تا خودشون عامل یک عمل محبت آمیز باشن از ابتدا ... ذاتشونه 

    خب پله ی اول اشکال کار کجاست؟ تو خجالتی هستی... بلد نیستی و نمی تونی لوند و دلبر باشی ... محبت مستقیم نمی کنی نه به خودت نه به همسرت پس نمیشه توقع داشت کاری که خودمون نمی تونیم برای خودمون بکنیم دیگران برامون بکنن

     

    پله دوم چه کار باید کرد ؟ باید تمرین شجاعت و جسارت و خود دوستی کرد 

    تمام 

    تمام شد 

    اون چیزی که می شد با کمک دیگران بهش رسید همینها هست 

    پله سوم چطوری؟ فقط خودت می دونی با توجه به روحیات خودت فقط خودت می تونی پیدا کنی با توجه به شرایط زندگی و روحی خودت 

    با مطالعه ی خودت و مطالعه ی آدم های شبیه خودت 

    تا حالا به کلمه مطالعه دقت کردی؟ ریشه اش از طلوع میاد 

    مطالعه وقتی مطالعه هست که تو رو روشن کنه نور بتابونه و زندگیت رو روشن کنه

    تو آدم کتاب خونی هستی 

    کتاب درست بخون 

    هرچی بیشتر خودت رو مطالعه کنی و خود واقعیت رو پیدا کنی و بشناسی راهت آسونتر میشه 

    هرچی کتاب های مناسب شرایطت بیشتر بخونی و بهشون عمل کنی سریع تر پیش می ری 

     

    دبی فورد یک دختر خجالتی و ترسو بود بعد از رنج های بسیار شجاع شد ... از دنیا رفت و تو دیگه هرگز نمی تونی پیداش کنی و ازش بپرسی چطوری شجاع شدی اما می تونی با خوندن کتابی که نوشته از هم صحبتی باهاش لذت ببری 

    منم میخوام بخونمش با اینکه شجاعت و جسارت خوبی دارم ولی هنوز خیلی جاها جرات ابراز خودم رو ندارم 

    پس بیا با هم بخونیم و با هم در موردش حرف بزنیم 

    کتاب من جلوی رومه تو هر وقت آماده خوندن بودی بگو با هم شروع کنیم .

     

     

    چرا در بیرون خودم چیزی رو میخوام؟

    مگه باید از کجا بخوام؟

    از درونت

    مگه یک زن نباید از شوهرش توقع محبت داشته باشه؟ نه نباید از هیچ کس توقع محبت داشته باشه

     

    رومئو و زولیت و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون که اولا افسانه هستن واقعی نیستن دوما عاشق بودن وارد معامله با هم نشده بود تو عشق بده تا من بدم 

    من نیاز دارم پس بهم محبت کن نبود بینشون که اگر بود دیگه عشق وجود نداشت 

     

    زهره اینی که میگم عشق واقعی هست واقعی 

    عشق واقعی اینه که تو عاشق وجود همسرت باشی بدون ذره ای توقع، عاشق خودش ... فقط بودنش و وجود داشتنش نه مشروط به اینکه چون فلان کار رو نکرد نمی تونم عاشق باشم 

     

    و کی اون عشق واقعی ایجاد میشه وقتی تو خودت وجودت پر از عشق باشه وقتی تو عاشق همه چی باشی وقتی تو عاشق خودت باشی و حالت خوب باشه مثبت و پر انرزی باشی حامی و کمک کننده و رها و سبکبال باشی 

    اونوقت از همه انسانهای روی زمین زیباتر و خواستنی تر میشی که نه تنها همسرت بلکه هرکی تو رو ببینه قلبش برات به تپش در میاد چون عشق هیچی نیست جز انرزی مثبت 

    پاسخ:
    انگار من اشتباهی عاشق شدم.
    همسرم رو چون اینکار رو کرد ،این رفتار رو کرد،دوست دارم.
    اگر نکرد ازش عصبانیم.
    مساله اینه که من وجودم پر از عشق نیست.شاید دلسوزی و فداکاری داشته باشه که اون انگار میگن چندان رفتار درستی نیست.
    من مهربون نیستم اما دلسوزم.
    تو فایل اول لوییز هی،گفته بود به خودت تو اینه نگاه کن و بگو دوستت دارم،چه چیزی مانع میشه ،اون حس منفیه رو بکش بیرون.
    حس من همون من بدم،من لیاقت ندارم،من آرزش ندارم،و پررنگ تر از همه من دوست داشتنی نیستم ،هست.
    بعد میگردم ببینم چرا دوست داشتنی نیستم ،انگار ته وجودم یه چیزایی میگه چون خوشگل نیستی،یا به اندازه کافی خوشگل نیستی،باعث خجالتی،چون قیافه خوبی نداری..این البته چند درصد از جواب هست.بطور کلی،دوست داشتنی نیستم چون دوست داشتنی نیستم.همین.
    من الان به قیافم نگاه میکنم میبینم اونقدرا بدم نیستم اما انگار این فکر و حس در من نهادینه شده.من خیلی وقتا خیلی پررنگ احساس میکنم لیاقت همسرم رو ندارم چون به اندازه کافی زیبا نیستم.
    من  ته تصوراتم فکر میکنم همسرم باید یه عیبی داشته باشه تا با من بمونه وگرنه اگر ایده ال باشه از همه لحاظ،اونوقت میبینه من لیاقتشو ندارم و امکان داره بره دنبال یه ادم دیگه.
    توی تصوراتم هم اون ادم دیگه،یه دختر نستبتا خوشگل و جوون و شادابه

    تو اشتباهی عاشق نشدی بلکه اصلا عاشق نشدی 

     

    به نظر تو یه آدم دوست داشتنی باید چه خصلت هایی داشته باشه؟ 

    مطمئننا یکی از خصلت هاش از نظر تو خوشگل بودنه در جواب این جواب سوالم باز اینه خوشگل بودن یعنی چه شکلی بودن 

    چشم قشنگ، دهن و دماغ و فکر و چونه قشنگ از نظر تو یعنی چه شکلی ؟

    و چطوری میشه آدم خوشگل تر از چیزی باشه که هست؟ 

     

    میدونی وقتی میگی خوشگل نیستم پس دوست داشتنی نیستم یعنی همون چیزی که سایه میگه ما می دونیم یه چیزی رو داریم اشتباه می گیم ولی ترجیح میدیم رو همون حرف و باورمون بمونیم تا تو مکان امنمون باشیم چون اگر اون باور رد بشه مسئولیت زیادی رو شونه هامون می افته 

    اوه خوشگل بودن ملاک دوست داشتنی بودن نیست؟ وااای پس نمی تونم دوست داشتنی نبودنم رو بندازم گردن خدا و تقدیر و سرنوشت 

    بهتره خوشگل بودن جزو ملاک های پررنگ دوست داشتنی بودن باشه چون در اون صورت من می تونم فقط بشینم و به بخت و اقبال خودم لعنت بفرستم و از شانس نداشته ام گله کنم دیگه لازم نیست زحمت اضافه بکشم تا دوست داشتنی بشم چون دست من نیست 

     

    خوشگل بودن ملاک هیچ چیز مثبتی تو دنیا نیست  

    چون خوشگلی اصلا با هیچ معیاری تعریف نمیشه هیچ معیار و مقیاس سنجشی برای زیبایی وجود نداره چون کاملا سلیقه ای هست و هر آدمی روی کره ی زمین یه مدل قیافه رو می پسنده 

     

    لیلی رو اعتقاد داشتی به عشق و عاشقیش ... زشت ترین دختر قبیله شون بود نبود؟ 

     

    خب بقیه تمرین لوییز هی چی بود؟ وقتی باورهای منفی رو پیدا کردی باید چه کار کنی؟

    پاسخ:
    هنوز گوش نکردم،دارم خونه تکونی میکنم،همسرم نمیرسه بهم کمک کنه،بچه ها هم تو دست و پام هستن.جایی هم نیست که بگم کارگر بفرستن.مادرشوهرمم نمیتونه کمک کنه.خواهرشوهرمم خیلی تنبله،کار نکردنش بهتر از کار کردنشه بسکه شل کار میکنه.
    خط ایرانسلم گم شده و وقت نمیکنم برم درخواست بدم.همراه اول هم جیگرمو خون میکنه انقدر ضعیفه.

    باید چه کار کنی که وجودت پر از عشق بشه ؟

    از سر باز کنی جواب نده ... نمی دونم و فلان و بهمان نداریم 

    بهش فکر کن و من رو قانع کن

    یه لیست می خوام 

    جواب کامنت من که این نبود 

    فقط گفتم بیام بهت یادآوری کنم در حال خود زنی هستی به جای خود دوستی 

     

    هر وقت دست از لت و پار کردن خودت برداشتی و آروم گرفتی بیا درست جواب کامنتهام رو بده 

    تا جواب نگیرم کامنت دیگه ای نمی ذارم 

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی