منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

در سفر

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ

سلام

دیشب دخترم با بچه ها بازی میکرد ،از ارتفاع حدودا ۱.۵ متری افتاده،سرش شکست،بردیم بیمارستان پنج تا بخیه زدن.

تا اونموقع همش خوشبین بودم که هیچی نیست و تموم میشه.مجالی هم برای عذاب وجدان نبود.همه فکر و ذکرم این بود ارومش کنم.باهاش حرف بزنم،امیدواری بدم بهش.

اومدیم خونه و دخترم خوابید.من خیلی خسته بودم ،از قبل دیدم یه سر درد خفیف دارم،سرمو که گذاشتم رو بالشت،عذاب وجدان و نگرانی،بهم هجوم اوردن.بی نهایت استرس داشتم که کرونا بگیره.پرستارا اصلا و ابدا رعایت نمیکردن.وقتی دخترم رو ،روی تخت خوابوندن تا پشت سرش رو بخیه بزنن،دهنش روی تخت بود،گریه میکرد ،اب دهن و دماغش مالید به ملافه،ندیدم ملافه رو قبلش عوض کرده باشن،بهشون گفتم کرونا نگیره ،گفتن نه.

باز تو اتاقای بعدی هم همینطور بود،تخت هایی با ملافه های استفاده شده.

اخر شب ،تمام تن و بدنم یه لرزش خفیفی داشتن،از قلبم تا دستام.

اولش که دختر خواهرم اومد بهم خبر بده با گریه و ترس گفت خاله زهره دخترت افتاد،بنظرم اون لرزش ها و سردرد و قلب درد خفیف،مال همون خبر بد ناگهانی اول افتادنش بود.

امروز علاوه بر عذاب وجدان،نگرانی هم دارم.یکی گفت شکستی پشت سر میتونه رو بینایی اثر بذاره.

یکی گفت دماغ وقتی میشکنه ادم اصلا متوجه نمیشه،این کبودی روی غضروف های دماغ،شاید شکستگی هم باشه علاوه بر کبودی.

نه الان متخصص هست ببرمش،نه حوصلشو ندارم.فقط نگرانم

شنبه هم برمیگردیم و تو شهرما اصلا دکتر نیست و دوباره باید یه صبح زود با همسر برم شهر نزدیکتر که دکتر و متخصص داشته باشه،از صبح تا عصر یا غروب خونه یکی از فامیلای همسر وایسم تا بعد از ظهر ببرمش متخصص.

امروز کلا ناراحتم.

نمیتونم پیدا کنم چرا ناراحتم.نگرانی ها و عذاب وجدان باعث شده تو خودم باشم؟

صد در صد نگرانی و عذاب وجدان نیست.بیشتر انگار فقط دلم میخواد تو خودم باشم،متاثر از عذاب وجدان

موندنم خوب بود،خیلی به خواهرم کمک کردم،خیلی همراهش بودم،از اسباب کشی تا خریدای خونه تا اوردن لوله کش و شیشه بر تا بستری کردن شوهرش تو بیمارستان.روحیه ام خوب بود،همش چیز خنده دار پیدا میکردیم،میخندیدیم.خواهرم در ظاهر روحیه اش خوب بود.یه نفر همراه تمام وقت داشت اقلا.

این یکی دو روز اخر ،حوصلم سر میرفت،الانم که افتادن دخترم از دماغم دراورد

  • زهره ی روان

نظرات (۱)

  • بلاگر کبیر ^_^
  • سلام زهره جان. خدا به دخترت سلامتی بده. چقدر خوب مدیریت کردی بون بحران رو و با بچه ات حرف زدی و اینها

     

    در مورد ملحفه ها نگران نباش دختر. ملحفه ها رو که موقع خوابوندن مریض جدید عوض نمیکنن همون لحظه. ولی همیشه وقتی مریض قبلی بلند میشه میره عوضش میکنن. نگران نباش اصلا

     

    در مورد دماغ هم باز نگران نباش چون شکستگی بینی هم نه گچ داره نه آتل و خودش باید جوش بخوره .متخصص بردنشم کاری نمیکنه. بنظرم صبر کن چند روز .

    در مورد عصب بینایی هم هر کی اون حرفو زد برو بزن تو دهنش.

    عزیزم اسمش شکستن سره اما واقعا جمجمه ی آدم نمیشکنه که تو این آسیب ها. اون پوست کلفت و سخت پاره میشه و بخیه میشه و تمام. عصب بینایی تو مغزه ! یعنی جاش تو جمچمه امن امنه خیالت راحت...

     

     

    پاسخ:
    ممنون مینا جان.
    نگران این بودم دماغش زشت بشه .خودم رو مسبب زشت شدن دخترم میدونستم.منی که انقدر از زیبایی و اینا لطمه روحی خوردم.
    خدا کنه همین باشه.
    اونی که میگفت در موردش خونده بود.درسشون بوده.و میگفت امکان داره.نشد سرچ کنم اما قبلا که پسرم رو چشم پزشکی میبردم میگفت ضربه به سر هم تاثیر داره.حالا چقدر و چجوریش رو نمیدونم.خدا کنه همین که میگی باشه.بنظرم هم منطقیش هم همینه.اینجوری تقی به توقی چشمها ضعیف میشه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی