قدم های کوچک ۲
سلام.
من انقدرر خودمو نمیدیدم که اصلا نمیدونستم خوددوستی یعنی چه،
اصلا منی وجود نداشت،مهم نبود،همش باید خاک پای خانواده اش یا حتی خانواده شوهر و ... میشد.
از اونروز خیلی به اینه نگاه میکنم و به خودم میگم دوستت دارم.
مساله قیافه رو رفع و رجوع میکنم،با این حرف که من الان هرچه اسیب دیدم،تموم شده،الان بالغم و میتونم فکرمو نسبت به خودم عوض کنم.
شاید من زیبایی خاصی ندارم و یه دختر معمولی هستم،نه زشت نه زیبا اما مساله اینه که دوست داشته شدن فقط بر محور زیبایی نمیچرخه.زیبایی یک امتیازه و منم در حد قابل قبولش رو دارم.
بخوای یکیو دوست داشته باشی،کار نداری زشته یا زیبا.
الان به خودم نگاه میکنم و میگم دوستت دارم.اما باور نمیکنم.مثل اینکه یه بچه پریده وسط یه حرف بی اهمیت زده و رفته و هیچ تاثیری در تو نداشته.
اما باز هم میگم،انقدررر که باورم بشه.
دومین مورد غذا خوردنم بود.من بعد از اینکه وزنم یکم رفت بالا و از اون بی ریختی دراومدم،دیگه برام خوردن مهم نبود.
میخوردم که سیر بشم.همین.
مخصوصا خونه مامانم بیشتر اینطوریم.تمام دوهفته ای که اونجا بودم نه به تغذیه خودم کار داشتم،نه رو تغذیه بچه ها حساس بودم.بچه ها هم نمیخورن انقدر که مشغول بازی هستن.یه سوپری تو فاصله ۲۰ متری خونه مامانم هست اونم بی تاثیر نیست تو بی اشتهاییشون.
اومدم خونه هم،همون روال رو پیش گرفته بودم.
یعنی بطور جدی تر پیش گرفته بودم.
نسیم بهم گفت خوددوستی یعنی به خودت و تغذیه ات توجه کنی،چیزهای مورد علاقتو بخوری.
برای ناهار امروز،خودم تنها بودم.پسر و همسرم خونه نبودن.دخترمم زودتر خورده بود.یه سینی صورتی برداشتم ،توش بشقاب سفید با گلای صورتی و پاستلی خوشگلم رو گذاشتم .و کنارش ترشی دست ساز خودم با زیتون که عشقمه.اصلا چشمم به زیتون افتاد ذوق افتاد تو دلم.چقدر این رسیدگی به خود،حال ادمو خوب میکنه.چقدر توی لحظه بودن،مثل سایه خوبه.
چقدر لذت بردن از چیزهای ساده ی کوچک،مثل فرنگیس توی پیج پیچ و مهره خوبه.
یک هفته بود من زیتون رو خریده بودم.اصلا یادم نمیفتاد بیارم بخورم.چون فقط غذا میخوردم که نیازم رفع بشه.
(سایه این قسمت از پستم،شبیه پستای تو شده😃😃😃)
چای دم کردم با نبات خوردم.بعد از خستگی زیاد ناشی از اشپزخونه شستن،فقط یه چایی میتونست به دادم برسه.
حالا دارم به کارهایی فکر میکنم که باید برای خودم انجام بدم.کارهایی که دوست دارم.
یه دلیل اینکه من همیشه از خواسته هام گذشتم،ملاحظه کردن دیگران بوده.
از لحاظ مالی همیشه سعی میکردم کم خرج باشم چه تو مجردی،چه متاهلی
همین خیلی منو اذیت کرده و میکنه.
وقتی پولی برای شخص خودم خرج بشه،احساس ناراحتی و عذاب وجدان دارم.
اما اگر همون پول یا حتی چند برابرش رو،ضرر بکنیم،اصلا ناراحت نمیشم.میگم شده دیگه.
البته اگر همسرم ضرر کنه ناراحت نمیشم،اگر خودم ضرر کنم خودخوری زیادی میکنم.
دلم میخواد برم چشم پزشکی،دلم میخواد امسال که نمایشگاه کتاب انلاینه،برای خودم چند تا کتاب بخرم و بخاطر چشمم که شده،کمتر گوشی بگیرم دستم.
(لطفا ده تا کتابی که تو هر خونه ای بودنش واجبه رو بهم بگید).
جمله بالا رو ببینید.من کتاب که میخوام بخرم هم با این فکر که به درد بچه هامم بخوره،عذاب وجدانشو تعدیل میکنم.
این سوال به خودی خود سوال خوب و به جایی هست.
اما انگیزه پشتش برای من خوب نیست.نشان از مهم نبودن و تو اولویت نبودن خودم از نظر خودم هست.
میخوام یه پیج فروش لباس بزنم.هدف پشتش خواهرمه،خواهر شماره ۲،وضع مالی خوبی نداره و تخصص و مهارتی هم نداره .بشدت ناراحته بابت بچه هاش که ارزو به دل و حسرت به دل بزرگ میشن.
برای خودمم ،میخوام زبان بخونم ،هنوز وقت نکردم شروع کنم،یه برنامه هم باید برای این بریزم.
کتابم فعلا کمالگرایی و ذهن حواس جمع رو کنار گذاشتم تا شجاعت رو بخونم.کتابفروشی تو شهر ما نیست و چون نمیخوام با گوشی بخونم،یکم طول میکشه تا بخرم یا سفارش بدم ،
توی پیج رویا نوری گفته بود وقتی عصبانی هستید یعنی یه چیزی درست نیست،سرکوبش نکن،منفجر هم نشو.خودتو اروم کن و بشین فکر کن چکار باید الان بکنی که عصبانی نشی.عصبانیت حس بدی نیست.باید بهش پاسخ درست بدی.
اینروزا که دست تنهام و خونه تکونی میکنم و بچه ها هم تو دست و پامم،یک بار که،خسته بودم،فشار بهم میاورد دست تنهایی و بچه ها.
کار رو ول کردم و رفتم خونه مادر شوهرم و چایی خوردم و استراحت کردم.
میخوام بگم که دارم سعی میکنم یاد بگیرم موقع عصبانیت،بجای داد و بیداد سر همسرم و مقصر جلوه دادنش،ببینم چکار کنم تا عصبانیتم رفع بشه،ریشه اش چیه.
در مورد بچه ها عاجزم،خیلی ریشه نداره.دل ارا فقط دلش میخواد بهونه بگیره،یا دلش میخواد کثیف کاری کنه یا یا یا
- ۹۹/۱۰/۲۰
چقدر این پست خوب بود
یه آخییییشششش بالاخره داری متوجه داستان میشی تو قراره به خودت حال بدی هر طور که می تونی و با هر چیزی که تو دست و بالت هست بدون اینکه آسیبی به کسی وارد بشه
تو یک انسانی با هزینه های مخصوص به خودت که باید انجام بشه عذاب وجدانت رو هم به مرور ترک کن تو حق داری بهترین لباس ها رو بپوشی بهترین جاها بری از تمام جسمت مراقبت کنی چک آپ های جسمانی انجام بدی در کنار تو بچه هات هم لباس خوب بپوشن غذاهای خوب بخورن جاهای خوب بخوابن از جسمشون مراقبت بشه در کنار خودت
تو حق داری عالی زندگی کنی چون یک انسانی... ببین الان همون مهره یا فرنگیس از چیزهای کوچولو کوچولو چه شادی های بزرگی برای خودش می سازه زندگی همینه دیگه
وقتی شب میشه از روزی که توش لذت بردی لبخند بیاد رو لبت و خدا رو شکر کنی و بخوابی و صبح که بیدار بشی از اینکه قراره یه روز دیگه رو با لذت سپری کنی شوق بیاد تو دلت
همین
وظیفه تو همیناست بقیه اش دیگه خود به خود جور میشه وقتی تو سطح انرزیت بره بالا دیگه درهای نعمت و فراوانی و لذت به روت باز میشه و هر روز چیز جدیدی برای لذت بردن پیش میاد
اونقدر که دیگه وقت نمی کنی به جاری و مادر شوهر و ایکس و ایگرگ فکر کنی که هیچ میشه منبع خیر براشون
و کتاب
اول اینکه موهبت کامل نبودن برنی براون رو بذار جز اولویت هات اگر برای کمالگرایی کتاب خوب میخوای بخونی
شهامت یا همون شجاعت رو که می خونیم
اگر بتونی ارتباط بگیری شفای زندگی لوییز هی
حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر و هرچی کتاب از مارک فیشر گیر آوردی
عظمت خود را در یابید ، خود مقدس شما، سررشته زندگی خود را به دست گیرید وین دایر و هرچی از وین دایر گیر آوردی
کتاب های رابین شارما
کتاب های اروین یالوم