یک قدم بهتر
سلام
من اومدم
یه من بهتر
یک منی که داره دنیا رو از یه دریچه دیگه نگاه میکنه،نمیدونه چی میشه،اما بنظر میاد درسته .
بالاخره خونه پیدا کردیم و امروز فردا اسباب کشی میکنیم.
یک هفته اسباب کشی طول کشیده ،اگر همین ۲۰ روز پیش بود حسابی با همسرم درگیر میشدم،چون فکر میکردم اون ضامن اسایش ماست،باید برای ما وقت بذاره پس معلومه منو دوست نداره،خیلی به خانواده اش اهمیت نمیده.
یه روز همون اول اسباب کشی باهاش رفتم.بی نهایت سرش شلوغه و ذهنش نامرتب.
چون کارش زیاده و فراموشکاره خیلی اذیت میشه،چندین بار بهش گفتم بنویس،کارهای هر روزت رو بنویس تا ذهنت ارومتر باشه کمتر هم فراموش کنی.
حالا با دیدن شلوغی کارش،فقط سعی میکنم درکش کنم.شاید دو روز یک بار بیاد خونه،وسیله هامون رو بردیم خونه جدیده،صاحبخونه نمیاد شیراب رو وصل کنه،نرفتیم،اینجا هم فقط لباس داریم و مسواک و وسایل سنگین و بزرگ.
میریم خونه مادرشوهرم .اونجا برای اینکه معذب نشم خودم غذا درست میکنم،
میخوام بگم وسط تنهایی،بی برنامگی،و معذب بودن تو خونه مادرشوهرم،حالم خوبه
به حرف نسیم زیاد فکر میکنم،به مثال دانه سیب،به اینکه میاد تا عشق بده.
به حرف سایه زیاد فکر میکنم به اینکه کتاب بخون اما درکنارش زندگی کن،خونده هات رو پیاده کن،یاد بگیر زندگی کردن رو.
یکماهی بود زبان نخونده بودم و فکر کردم الان چه وقت مناسبیه و خوندم و پرونده ترم اولش بسته شد.باری از رو دوشم برداشته شد با این استارت زدن.شاید مهمترین دلیل حال خوبم همین باشه.
با همسرم خوبم.
توهم خیانت درد من کم شده
به دو دلیل
یک روز که ته قلبم استرس داشتم با خودم فکر کردم چی منو انقدر بهم میریزه،چی باعث حساسیت زیاد من شده،واقعا زیادی توهم میزدم.
بعد دیدم قرار خودم با خودم.
اگر به من خیانت کرد میذارم و میرم.اونوقت اون از دست دادن زندگی منو بهم میریخت،اون استرسه از اونجا میومد.
به خودم گفتم خوب نرو،اگر دوست داری بشین و زندگیت رو بکن،اشکال نداره همین الانم نیست و تو خوبی،اونموقع هم فکر کن سرکاره.
یا هر فکر دیگه که میخوای بکنی نرو و بشین زندگیت رو بکن،اون باید برم رو کی گفته،کی کردتش قانون.تو نرو.
انگار اروم شدم.
نمیدونم میرم یا میمونم اما از استرس اون باید برم ،و استرس از رست دادن زندگی بعد رفتنم رو کم کرد.
از اون به بعد هروقت چیزی پیش میومد که ذهن منو به سمت خیانت میبرد و همون لحظه قلبم تیر میکشید به خودم میگفتم ای نکار رو نمیکنه اما اگر کرد هم فرقی نداره ،من نمیرم و میمونم.شاید بعدنش رفتم.
هربار اینو به خودم میگفتم و هربار از شدت دردی که تو قلبم میپیچید کمتر میشد.
این برام یه موفقیت بزرگه،من یک ترس همیشگی رو در خودم حل کردم.فعلا،نه بطور کامل حتی.حالا نمیدونم درسته یا غلط اما حل شد،شاید بعدها که بالغ تر شدم روش بهتری پیدا کنم.فعلا این ادم،این روش رو داره.
رفتارم با بچه ها و همسرم خوبه.
با همسرم دعوا نمیکنم و سعی میکنم درکش کنم.ناخن جویدن پسرم کمتر شده،یعنی بعضی ناخن هاش کمی رشد کردند.
یه برنامه جالبی که برای بعد خواب بچه ها دارم به سکوت گوش کردن و زندگی تو لحظه هست.
حس میکنم خیلی شوق وارد قلب ادم میکنه.
راستش چندان بلد نیستم،لحظه هوشیاری میاره من هوشیار نیستم،در همون لحظه که دارم نگاه میکنم گوشام نمیشنوه،دارم گوش میدم دیگه نمیتونم اگاهانه نگاه کنم.و به ثانیه ای هم بند هستن.
دوتا کتاب همزمان میخونم.انسان درجستجوی معنا و شهامت.یکیش رو با گروه میخونم.
من خوشحالم،شوق داره تو وجودم جوونه میزنه از زندگیم .نمیدونم ادامه داره یا نه اما فعلا هست
- ۰۰/۰۱/۲۶
عالی بود پستت زهره..
کیف کردم..
نمیدونی تا کی می مونه؟ خب کی میدونه؟ از الانش به تمامی لذت ببر.. به تمامی درکش کن و زندگیش کن و بفهمش و بچشش و بذار بره زیر پوستت..
توهم زدن، از کارهای مغز عزیزه.. جدیش نگیر.. شایدم هیچ وقت نشد.. که غالبا نمیشه اون چیزی که فکر میکنیم اگه بشه نابودیم!!
زندگی همینه،، بعد رو بعد حل میکنی و اگه الان رو فهمیده باشی، راه هرچیزی رو پیدا خواهی کرد در ادامه و در بعد .. کافیه آهستگی و تمرکز و پله ای بودن و ساده کردن رو بفهمی..
درست یا غلط؟؟ درست و غلطی نیست.. راه حل تو، معنای تو، وقتی آسیب به تو و دیگری نمیزنه، میتونه واسه دنیا یا حتی خودت مسخره، الکی، پوچ، مضحک، سطحی یا.... باشه.. اما بتونه حل کنه یا رهایی بده و همین کافیه که واسه تو کارکنه. سختش نکن.. ساده بگیر..
زندگی مرحله ایه.. یادت نره.. عجله و شتاب و هیاهو رو از زندگیت و مغزت بگیر..
تو توی نوشتن پستهات، از نوع نوشتنت، از شیوه ی نگارشت من حس عجله میگیرم. آهستگی رو تمرین کن..مغز خالی و خلوت و آهسته..
زهره، تو تند تند حرف میزنی یا آرام و شمرده شمرده؟ با صدای بلند یا آرام؟
من حس میکنم تند تند..
اینها از عجله میاد.. آهستگی و تمرکز رو تمرین کن..
آفرین که کنترل کردنت و میل به پرسیدن از بعد و میل به دانستن بعد رو کم و کم و کم تر کردی و داری زندگی رو با تمام ابعاد خوب و بدش، زندگی میکنی. هیچی خوب کامل یا بد کامل نیست اما کافیه و نیاز این لحظه ی ماست برای رشد و رفتن به پله ی بعدی..
عالی بود.. کیف کردم..
اون شوره ممکنه کم و زیاد و صفر بشه.. ناامید نشو.. خودت رو که دیده باشی و خودت رو که داشته باشی، راهش رو پیدا میکنی و دنیا هم که نباشه، پیش میری..
آفرین و درود بر تو 🌺👏
عالی باشی جانم..