منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

حال دلم

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۴:۱۳ ق.ظ

سلام

رابطم با بچه ها و همسرم خوبه.

اما حال دل خودم خوب نیست.بعضی وقتا یه غمگینی سنگین میاد رو دلم.البته اونم همیشگی نیست امروز هست فردا نیست.امشب هست فردا شب نیست.

 

یه دلیل بزرگش اینه که هیچ کاری برای خودم انجام نمیدم که بهش علاقه داشته باشم.خونه داری و بچه داری وظیفمه علاقه داشته باشم یا نه نمیشه در برم.گاهی که با بچه ها میریم پیاده روی و من بشدت احساس خلا تو وجودم میکنه از خودم میپرسم چی الان منو هیجان زده میکنه.

اکثر مواقع  جواب یه اکیپ دوست هست.اما بعد فکر میکنم چون نیست من فکر میکنم حالمو خوب میکنه وگرنه وقتی حالم بد بوده قبلا،تو اکیپ دوستان هم تنها بودم..ارتباط با ادمها همیشه به من انرژی داده .اما الان ارتباطی ندارم.اصلا بلد نیستم رابطه رو ادامه بدم.حوصلشو ندارم.یه دختری تو همسایگی مغازه همسر هست خیلی مهربونه دوبار رفتم پیشش بعد دیدم حوصله ندارم.

یه دلیلش این بود که برای شروع رابطه یکم بیشتر از اونی که خودم بودم شوخی میکردم و میخندیدم ،این خودم نبودن خسته ام میکرد.

همه دلیلش این نیست.کلا دیگه حوصله ادامه دادن رابطه ها رو ندارم.

خیلی از خودم میپرسم چیه که منو هیجان زده میکنه اغلب نمیتونم جواب بدم.

اغلب تو برگشت به خونه یه حس بسیار بد منفی دارم.انگار دلیلش اینه که دوست ندارم بیام خونه اما چاره ای هم نیست باید برگردم.

همیشه از خونه موندن فراری بودم.همیشه دلم میخواست وقتی بلند میشم یه هدف داشته باشم و بخاطرش بزنم بیرون.

چیه که منو سر ذوق میاره و هیجان زده ام میکنه؟

  • زهره ی روان

نظرات (۲)

  • بلاگر کبیر ^_^
  • ببین زهره یک چیزی به نظرم اومده که خیلی دارم دو دو تا چهارتا میکنم چجوری انقال بدم بهت.

     

    ببین این که میگم با الهام از یه سخنرانی خوب استرهیکسه.که من به زبان خودم میگم.

     

    تو فکر کن یک آدمی هستی تو یه برج .احوال بدت طبقه همکفه و احوال ایده آل مد نظرت طبقه نهایی. 

    خوب تو نمیتونی به چشم هم زدنی از هم کف برسونی خودت رو به پنت هاوس که. باید طبقه به طبقه و گاهی پله به پله بری.

    برای همین من فکر میکنم شاید پرسیدن اینکه همین الان با شرایط موجود با همین مکان با همین زمان چی حال منو یه درجه یه پله یه طبقه بهتر میکنه خیلی بیشتر از چی کلا حال منو خوب میکنه ، میتونه به تو کمک کنه.

    من الان تازه بیدار شدم. کلا چیزی که حال منو خوب میکنه اینه که با شوهرم نشسته باشم تو یه کافه تو لندن و وافل و کلی چیزای خامه ای سفارش داده باشم. اما خوب ندارمش دیگه .اون برا من پنت هاوس برجیه که توشم. ولی اگه یه پله بخوام بهتر از اینی که هستم باشم الان پرده های خونه رو میکشم نور بیاد تو و زیر کتری رو روشن میکنم و یه بسته مرغ از فریزر درمیارم. کارهای خیلی معمولی ان اما نمیذارن من به همین حال بمونم. منو در جهت جاری بودن و حرکت مثبتی کردن یه پله بالا میبرن.حال منو خیلی خوب نمیکنن اما منو از این جا که هستم حرکت میدن.ممکن بود به جای اینا دلم بخواد یه دوش بگیرم . ممکن بود بخوام پنکیک بپزم.

    امیدوارم منظورم رو گرفته باشی زهره . من زهره ام رفتم با بچه ها پیاده روی. چی الان یه اپسیلون حالمو بهتر میکنه ؟ مثلا اینکه وسط راه بایستم سرمو بالا بگیرم پشمامو ببندم نور آفتاب بخوره پشت پلکم. و تا وقت خوابم مرتب به اون حس آرامش که تجربه اش کردم فکر کنم .

    اینکه پیشنهاد بدم بریم بستنی بخریم بیرون بخوریم. اینکه یه نشونه بذارم بگم تا اونجا میخوایم بدوییم . اینکه هدفون بذارم تو گوشم صدای بیرون و بچه ها رو نشنوم . یا گوشامو باز کنم حواسمو بدم به صداهایی که میشنوم و به قصه هایی که دارن فکر کنم. اینکه قدم که میزنم رویا ببافم در مورد هر چیزی.

     

    همینا دیگه .

    پاسخ:
    مینای عزیرم،خیلی ممنون از کامنت خوبت.خیلی بنظر کاربردی و موثر میاد

    کاملا درک کردم چی میگی گاهی این حس بیهودگی و پوچی میاد سرغ آدم ولی نباید بذاری بمونه و جاگیر بشه چون رهایی ازش سخت میشه

    راهشو پیدا کن سخت نیست...

     

    و چقدر کامنت بلاگر کبیر خوب بود؛ ممنونم🌹

    پاسخ:
    اره،باید یه قدم از حال الانم برم جلو
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی