منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

منی دیگر

اینجا بیشتر از رنج هایی که میکشم مینویسم

خواب

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ق.ظ

دیروز حالم بد بود،انرژیم به طرز وحشتناکی پایین بود.هرکی منو میدید همون اول میگفت چرا انقدر پکری،

حتی اون دخترداییم که دوست بچگی هام بود هم یه لحظه واسه سلامعلیک دید،فهمید

پریشب که دخترم افتاده بود و موقع خواب ،فشارها و استرس هایی که مجال بروز نداشتن،حالا بروز پیدا کرده بودن ،به همسرم پیام دادم،بی نهایت دلم پناهش رو میخواست،جواب نداد،تک زدم اون زنگ زد ،رد تماس دادم نوشتم همه خوابن نمیتونم حرف بزنم پیام بده،جواب نداد .یا ندیده یا خوابش برده ،فکر نکنم عمدی بوده هرچند از دستم عصبانی بود بخاطر دخترم.

تمام دیروز حالم بد بود و دوباره غروب که به حد نهایتش رسیده بود دلم پناهش رو میخواست.پناه بردن بهش از بی قراری هام،خودش تماس تصویری گرفت.پیش خانواده اش بود.اون یکی هم عروسم هم اومده بود،شلوغ بود خونه مامانش.تماس خوبی نبود.حسی رد و بدل نشد.خود ابرازی نبود.خشک بودیم

بعدش بهش پیام دادم،باز دیر جوابم رو داد و جواب درستی هم نداد،اون جوابی که من دلم بخواد بشنوم.

خوابیدم

خواب دیدم همسرم هست،بچه ها هم هستن،خونه مامانم همون خونه خواهرمه که دخترم اونجا افتاد و خوابم کلا اونجا بود.

من عاشق یه پسری شدم.یک هفته هست بهش زنگ نزدم و الان گوشی گرفتم دزدکی رفتم یه جایی بهش زنگ بزنم.چند دقیقه حرف زدم،صداش چقدر مرهم دلتنگیم بود.زود قطع کردم از ترس فهمیدن بقیه.

دوباره خواستم شمارشو بگیرم اما پیدا نمیکنم.هرچی شماره میگیرم اشتباهه،شمارشم یادم نمیاد،یه شماره اومد تو ذهنم سریع گرفتم ،بعد دیدم عه اینکه شماره همسرمه،منکه نمیخوام به اون زنگ بزنم‌.

بی نهایت دلتنگ بودم و نگران هم بودم از اینکه چرا یک هفتست زنگ نزده به من،حتما من براش اولویت نیستم.حتما دوست دیگه ای پیدا کرده.نکنه منو کنار گذاشته.چرا سعی نمیکنه الان به من زنگ بزنه ،الان که من شمارش یادم نمیاد.

 

الان که بیدارم ،حس خواب و حس دلتنگی و دلشکستگی که از خواب میاد هنوز باهامه.

احتمالا تا شب این حس هست.

من زیاد از این خواب ها میبینم.

همشون هم ناشناسن.گاهی شده مشابهش رو بعدا جایی دیدم.مثلا یه بار یه خواب دیدم،عاشق اون ادم توی خواب بودم.بعد فرداش اتفاقی پسر بنگاهیه رو دم در خونه همسایمون دیدم،شوکه شدم از اینکه دیدم این همون پسر توی خوابمه.بعد از اون از اون پسر متنفر شدم....شاید انقدر که در بیداری از خیانت متنفرم و فکر کنم بمیرم از درد بی پناهی ،باز هم خیانت نمیکنم.

این خواب ها،تا توی خواب هستم خیلی خوش میگذره،درد شیرین عاشقی رو میچشی اما تو بیداری ادامه اون دلتنگی و دلشکستگی ها،ازارم میده.دلم نمیخواد از این خواب ها ببینم

  • زهره ی روان

نظرات (۱)

  • سایه نوری
  • سلام زهره جان.. 

    به نظرم کاملا طبیعی و معمولی بوده این افت انرژی و خستگی چهره و بیحالی و.. 

    دلایلش هم واضحه؛ شکستن سر دخترت.. از خونه ت دور بودن؛ دلتنگی واسه همسرت؛ کار زیاد و مداوم؛ عذاب وجدانهای مادرانه و ... بی حوصلگی هایی که به هرحال تو از خونه دور بودن، سراغمون میان هرچند از کمک به خواهرت هم خورسند و راضی بودی.. گاهی تو لحظه نیازه محکم بایستیم و غالبا می ایستیم اما بعد بحران یه دفعه مثل بادکنک خالی میشیم؛ اینم طبیعیه.. 

    خیلی ساده ست.. گیر نده بهشون.. خودت رو ببین و حالت رو در آغوش بکش و چیزهای ساده و کوچکی که خودت میخواد رو بهش بده.. 

     

    و خب خوابها به نظرم، ما رو با یه چیزی اون ته  توها مواجه میکنن.. واسه مون یه چیزی رو روشن میکنن و ما رو با خودمون مواجه و با خودمون آشناتر میکنن.. حالا هرکس خودش میتونه نکته ی خوابش رو بکشه بیرون و خیریتش رو ببینه و پیش بره باهاش.. 

     

    تا جاییکه من میدونم زهره تو ضربه های این مدلی به سر، غالبا چیز جدی و خطرناکی رخ نمیده..‌ و امیدوارم واسه دخترت هم همینطور باشه انشالا جانم و زود سلامتی کاملش رو به دست بیاره.. حالا یه پیگیری و عکسبرداری های لازم هم میتونه خیالت رو خیلی راحت کنه؛ پیچیده ش نکن واسه خودت عزیز... 

    مراقب خودت باش جانم 

    پاسخ:
    سایه،چیز ساده و کوچک من،همدردی و همدلی و همراهی و پناه بردن به شوهرم بود که نشد، نشد که بشه و اون خلا و حسرت در من موند.
    خوابم هم شاید همون خلا رو میگفت،دنبال کسی که دوستم داشته باشه،مثل همون روزای اول عاشقی که ادم مطمئنه خیلی عزیزه برای طرفش

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی